KOOKV
Littleاگه با لیتل اسپیس مشکل دارین یا خوشتون نمیاد نخونین...
و برای اونایی که تو این ژانر خوندن ... من اولین بارمه دارم تو این ژانر چیزی مینویسم و اگه کم و کاستی داشت بهم بگین تا درستش کنم... ممنون..لیتل اسپیس:
یه حالته ذهنی که برخی افراد دارن... این حالت بیشتر در مواقع فشار عصبی اتفاق میفته... لیتل بودن ینی که افراد برمیگردن به سنین کودکیشون و این سن از ۳ تا ۷ سال متغیره.. ینی برمیگردن به سنینی که هیچ دغدغه یا فکری ندارن که اذیتشون کنه... در این موارد لیتل تماما مثل یک بچه رفتار میکنه و حتی ممکنه تو سنین پایین نیاز به پوشک و پستونک داشته باشه... لیتل ها روحیه لطیفی دارن و باید باهاشون با لطافت برخورد بشه...
این یه توضیح مختصر بود درباره لیتل ها البته لیتل اسپیس تایپ های مختلفی داره که من چون اطلاعاتم در اون حدی نیست که بتونم کامل توضیح بدم چیزی دربارشون نمیگم... اگه کنجکاوین میتونین توی گوگل دربارش تحقیق کنید...
Kook pov-ته ته الان میاد اسباب بازی هاشو جمع میکنه و بعدشم میخوابه، مگه نه؟؟
+ ته ته نموخواد بخافه....خافش نمویاد..ددییییی بَبَل(بغل)
_ ته ته ددیو اذیت نکن دیگه...بخواب بزار منم به کارام برسم...
+ جییییغغغغغغغغغ.... نموخواااممم...بَبَل..
بلاجبار بغلش کردم و نشوندمش رو پام..
_ ته ته ...همینجا بغل ددی میمونه ددی کاراشو بکنه؟؟
+ اله.... ته ته قول میده پسل خوبی باشه و ددی رو اذت نتنه...
_افرین سوییتی...
جاشو رو پام درست کردم و برگشتم سمت میزم
امروز و اصلا به خاطر تهیونگ نتونسته بودم به هیچکدوم از کارام برسم... دوباره رفته بود تو لیتل اسپیس.... امیدوارم فردا برگرده چون ایندفعه برگشته بود به سه سالگیش مجبور شدم پوشکش کنم...
هوففف ....
بعد از دو سه ساعت بی وقفه کار کردن با بویی که به مشامم خودد صورتم جمع شد...اه یادم رفته بود قبل از خوابش بهش شیر دادم...
اروم از میزم فاصله گرفتم تا دید بهتری بهش داشته باشم...
لبه پیراهنشو کشیدم بالا و پوشکش و یکم فاصله دادم
..
اهی کشیدم سعی کردم بدون اینکه بیدارش کنم کارا رو انجام بدم..
بردمش توی حموم و روی سکو پارچه مخصوصشو پهن کردمو اروم گذاشتمش روش...
پوشکش و باز کردم و اتداختمش توی سطل اشغال با دستمال مرطوب تمیزش کردم و بعد اینکه براش پودر بچه زدم پوشک جدیدو جایگزین کردم....
اروم بلندش کردم و بردمش تو اتاق و روی تخت خوابوندمش... پتوش و مرتب کردم و اومدم از روی تخت بلد شم که لباسم کشیده شد..
+ دَد؟؟
_ چرا بیدار شدی بیبی بوی؟؟
+ دد تهیونگم..
_ اوه.... برگشتی
بعدم بغلش کردم... یکم که تو بغلم نگهش داشتم گفتم
_ نمیخوای بهم بگی چی شده؟؟؟
+دد ببخشید امروز خیلی اذیتت کردم..
_ هی بیبی ... تو هیچوقت اذیتم نمیکنی.. میخوای بهم بگی جرا ایندفعه اینقد شدید بود؟؟
+ راستش... راستش...
یهوزد زیر گزیه...
محکم بغلش کردم و سعی کردم با حرف زدن یکم ارومش کنم..
_ هیششش.. بیبی... اروم...ددی اینجاست...هومم؟دیگه نگران نباش.. هرچی باشه من اینجام تا به بیبیم کمک کنم... باشه؟؟
+ دد.. اونا..اونا میخواستن ... داشتن اذیتم میکردن... اونا ... اونا گفتن که قیافم برای پسر بودن خیلی خوشگله... اولش..اولش فک کردم دارن ازم تعریف میکنن.. ولی .. ولی..
دوباره گریش شدید تر شد... درحالی که سعی میکردم عصبانیتم و نشون ندم و نترسونمش گفتم
_ولی چی بیبی؟؟ چیکار کردن؟؟
+ هققق..دستاشو همه جام میکشید سعی کردم از دستشوم فرار کنم ولی...ولیی خیلی زور داشتن نتونستم.. اگه .... اگه اون ادما نرسیده بودن من الان.... الان....هققققق...هققققق
دستم و که از عصبانیت میلرزید روی سرش گذاشتم و نوازشش کردم...
_میشناختیشون؟؟
+ توی.. هققق ...توی دانشگاه معروفن...
_اسمشون چیه؟؟
+ کانگ...کانگ این ر..رئیسشونه
_ هیش بیبی.. اروم من اینجام ... دیگه نمیزارم هیچ کس اذیتت کنه...هر کی اینکارو کنه اول باید منو از بین ببره...
+ هققق...هققققق
شروع کردم به بوسیدن سرش اروم بوسه هامو به سمت صورتش بردم و چشماش وبوسیدم ..... بوسه هامو تا جایی که بخوابه ادامه دادم و بعد ازاینکه نفساش منظم شد برشگردوندم توی تخت و پتوش و مرتب کردم...
برای اخرین بار سرش و بوسیدم و و از اتاق اومدم بیرون..
- الو.....هیونگ...
' سلام کوکا.... چطوری پسر.
- ممنون هیونگ.. ببخشید دیروقت زنگ زدم.. ولی راستش به کمکت نیاز دارم...ادامه دارد......
..........................................
بازگشت پیروزمندانه ام رو تبریک بگین😂
درباره این وان شات من لیتل دوست دارم ولی اطلاعاتم اونقد بالا نیست... بابت کم و کاستی ها ببخشید
#اتی
با تچکر😈
YOU ARE READING
ONE SHOTS OF COUPLES
Fanfiction‧›گایز این یه بوک پره مینی فیکه قول نمیدیم همشون اسمات باشه ولی سعیمونو میکنیم،واینکه کاپل درخواستیه. ‧›کاپل بگین مینی فیک/چند شاتی تحویل بگیرین. #آتی/اونی