جونگکوک:آمم تهیونگ شی
بابت اینکه دیروز اونجور حرف زدم معذرت میخوام
من بعضی وقتا فراموش میکنم شما کیم تهیونگین
اسمتونو هنوز عوض نکردموی:
عوضش نکن همینطور نگهش دار
اسم من تو گوشیت چی سیوه؟جونگکوک:
ویوی:
خب همینطور نگهش دار
اونموقع یادت میره من کیم تهیونگ
نمیخوام با من خوشکلو و مهربون حرف بزنی به خاطر این که یه آیدلم
فقط همونطور که قبلا باهام رفتار میکردی رفتار کن
با من مثل«وی»رفتار کنجونگکوک:
باشه پسوی:
خب کوکی از اجرا لذت بردی؟جونگکوک:
آره
جیمین هیونگ وهوبی هیونگ مثل همیشه خیلی باحالن
البته من کنجکاوم بدونم چرا اونا تو رو ته_فضایی صدا میزننوی:
دیگه بهش اشاره نکن -_-جونگکوک:
باشهوی:
الان داری چیکار میکنی؟جونگکوک:
ناهارمو میخورم
بعدش داروهامو باید بخورم
جین هیونگ بهم پیام داد غذامو بخورم بعدش داروهامووی:
این رو مخت نیست؟جونگکوک:
نه راستش
اگرچه متنفرم کسی با من مثل یه چیز ضعیف و شکننده رفتار کنه
ولی باید قبول کنم که من ضعیفم چون یه حقیقته
اگر جین هیونگ بهم یاد آوری نکنه غذامو بخورم یا دارو هارو مصرف کنم اینکارو نمیکنم از اونجایی که خیلی دردسر داره
بهر حال من آخرش میمیرم
ولی میدونم یکی اون بیرون مراقبمه براهمین نمیتونم به راحتی تسلیم بشموی:
پس اگه جین هیونگو نمیدیدی و منو به عنوان هم پیامت نداشتی راحت با مرگ همکاری میکردی؟جونگکوک:
نه
این یه جور خودکشیه
خب ...راستش من
من فقط این واقعیت قبول کردم قبل از رسیدن به۱۹سالگی میمیرم
من روزی یه بار غذا میخوردم و مصرف داروهامم متوقف کرده بودم
ولی از وقتی شما پسرا اومدید یه دلیل برای زندگی کردن پیدا کردم
نمیدونم چجور ازت تشکر کنم که منو قبول کردی و باهام دوست شدی ولی بدنم باهام همکاری نمیکنهوی:
نه من ازت ممنونم واقعا ملاقات با تو یکی از بهترین اتفاقای زندگیم بود
با اینحال تو قبلا گفتی ۱۸سالته ولی الان گفتی قبل از رسیدن به ۱۹حس میکنی... میمیریجونگکوک:
من۱۸سالمه
در حقیقت یک ماه دیگه ۱۹سالم میشهوی:
چه روزیجونگکوک:
۳.سپتامبروی:
اوه؟ینی یه هفته دیگه
برای کادو چی میخوای؟جونگکوک:
هیچی واقعا
وی:
زوود بااااش..یه چیزی هست که تو میخوایجونگکوک یکم مکث کرد اما..
جونگکوک:
خب همیشه میخواستم از نزدیک کیم تهیونگ معروفو ببینم
پس چیزی که میخواستم بلیط کنسرتش بود
ولی من حتی اونقدر پول ندارم که بتونم سه تا وعده غذایی رو بخورم
برا همین نمیتونم بلیطشو بخرم یا حتی داخل قرعه کشی برنده بشم
اما از اونجا که همو دیدیم و دوست شدیم فکر میکنم خیلی بهتر از اونه این حتی فراتر از آرزوی من بود
بنابراین من الان خیلی خوشحالم(^^)وی:
میفهمم
پس آیدل مورد علاقت من بودم؟جونگکوک:
واضح نبود؟وی:
متوجه نشدمجونگکوک:
یادت میاد بهت گفتم من آیدلمو داخل کلاب رئیسم دیدم؟جونگکوک مدتی منتظر موند تا وی پیام بده
وی:
«آره اون زیبا و جذاب ترین فردی بود که تو زندگیم دیدم
من همیشه عکساشو داخل برنامه ها میدیدم
اما تو زندگی واقعی اون خیلی جذاب تربود
واقعا نمیتونم توضیح بدم.....
در یه کلمه خیلی خوشحالم
اما فرصت نکردم زیاد باهاش صحبت کنم چون رئیسم سریع منو به عقب کشید
اما خب از اونجا که من داخل ارتباط برقرار کزدن مهارتی ندارم فقط کاری میکردم که بیشتر باعث خجالتم بشه»من هر چی پایین تر میومدم و پیاماتو میدیدم احساس خوبم بیشتر میشد
تو واقعا اینطوردرموردم فکر میکنی؟;)جونگکوک:
چرا هنوز اون پیاما رو داری؟>_<
نباید بهت میگفتم...وی:
وای خدا شرط میبندم الان قرمز شدی
خیلی کیوتهجونگکوک:
من پیام دادن بهتو تموم میکنم =_=وی:
صبر کن
چرا فردا همو نبینیم؟
فقط ما دو تا
اون کوتوله یا جین هیونگ هم دعوت نکنجونگکوک خشکش زد اون یبار دیگه به پیام نگاه کرد نمیتونس باور کنه
«فقط ما دوتا؟مثل یک ...قرار؟»
جونگکوک با خودش فکر کردجونگکوک:
باشه
ولی باید از جین هیونگ اول اجازه بگیرموی:
من قبلا ازش پرسیدمجونگکوک:
اوکی__________________________________________
ESTÁS LEYENDO
IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOK
Fanfic«کامل شده» «فیکشن ترجمه ای» «اون موقعی که داری داخل تنهاییات غرق میشی و امیدتو از دست دادی در کمال ناباوری دستی تورو میگیره و به سمت خودش میکشونه» +هی من برگشتم _کاش برنمیگشتی +اوه بیبی وقتی اینطور میشی رو دوست دارم کاپل اصلی:ویکوک ژانر:انگست_کمدی_...