عشق در نگاه اول؟

30 2 0
                                    

یه زندگی شیرین و عاشقانه با کاپت این چیزیه که همیشه میخونین ولی خب باید بگم که داستان ما فرق داره خب بزار بهت بگم اممم بزار از وقتی که اشنا شدیم شروع کنم...

بعد از اینکه نامجون رییس مافیا دوتا زیر دست محبوبش رو برای ماموریت جدید صدا کرد چان و کوک دوستای صمیمی همدیگه با قدم های محکم به سمت اتاق رییسشون حرکت کردن
_اتاق رییس_
کوک روی صندلی سمت چپ و چانیول برروی صندلی سمت راست نشستن و منتظر حرف زدن رییس موندن
نامجون دوتا دستاشو روی میز گذاشت و سرشو بالا اورد و گفت "بازم دشمن همیشگیمون.. "
چانیول گلوشو صاف کرد و سرشو بالا اورد "*کای*"
نامجون"اره و بازم دردسر درست کرده ولی ایندفعه قرار نیست حمله کنیم"
جونگ کوک که تا اون موقع ساکت بود شروع به حرف زدن کرد"منظورتون چیه؟ قراره مذاکره کنیم؟" نامجون اروم یک بله گفت و سکوت کنترل اتاق رو به دست گرفت چند دقیقه بعد نامجون سکوت را شکست و شروع به حرف زدن کرد" قرار نیست من به دیدن کای برم و کای هم قرار نیست به دیدن ما بیاد شما دوتا هستین که قراره به دیدن دوتا زیردست های کای برین"جونگ کوک با کلافه گی سرشو گرفت و به فکر فرو رفت چانیول هم کلافه و سردرگم بود اما چاره ایی نداشتن چشمی گفتن و از اتاق بیرون امدند و شروع به راه رفتن در اون راهرو سبز رنگ  بلند شدند
جونگ کوک سرشو به سمت چانیول چرخوند صورت چانیول نشون دهنده احساساتش نبود ولی چشماش اینکارو انجام میداد
کوک"هی چانی میدونم چرا کسلی منم همین حسو دارم
چانیول نگاهشو از دیوار انتهای راه رو گرفت و در جواب کوک گفت" پس توهم گشادیت میاد بری دیدنشون" کوک تک خنده کرد و دستشو روی شونه چانیول گذاشت" اره بابا از اینی که فکرشو کنی گشادترم دلم میخواد برم بکپم حیف"چان با سر موافقتشو نشون داد به اتاق های خودشون رسیدن اتاق های رو به رو هم با در های چوبی که روی در ها عدد 37 و 39 نمایان بود کوک وارد اتاق 37 و چان 39 اتاق کوک کوچک بود و در ان یک میز چوبی کوچک در سمت چپ و تختش سمت راست بود
به سمت کمد لباسیش رفت و یه دست لباس راحتی برداشت و با لباس های تنیش عوض کرد و روی تخت ولو شد
اتاق چانیول با اتاق جونگ کوک فرقی نمیکرد چانیول با همون لباس های تنش خوابید چون گشادتر از اونی بود که کت و شلوارش رو عوض کنه
~فردا~
چانیول خمیازه ایی کشید و روی تختش نشست کمی به نقطه نامعلومی خیره شد و بعد کج شد و باز خوابید بعد از دو دقیقه چرت زدن بلند شد و کت سیاه اشو با کت ابی عوض کرد موهاشو به پشت داد و کلید اتاق رو برداشت و از اتاق بیرون اومد
جلوی در اتاق جونگ کوک ایستاد کمی مکث کرد و بعد صدای تق تق در بلند شد ولی کسی برای باز کردن نیومد دوباره در زد ولی بازم کسی نبود گوشی اش را از جیبش بیرون اورد و شماره ایی وارد کرد کمی بعد صدای اهنگ خیلی بلندی از اتاق جونگ کوک بیرون امد اهنگ قطع شد و با قطع شدن اهنگ در باز شد
جلوی چانیول پسری با موهای ژولیده با چشمای پف کرده نمایان بود
جونگ کوک راه رو برای چانیول باز کرد. چانیول از کنار جونگ کوک گذشت و روی تنها صندلی اتاق نشست و کوک به سمت سرویس بهداشتی رفت که چانیول فریاد زد"هی کوچولو زودباش وگرنه داداشت جرمون میده" و کوک هم با یه چشم غره جوابشو داد
_کمی بعد_
هردو پسر اماده شده بودند و توی اتاق رییس منتظر بودن که نامجون اومد هردو بلند شدن و وقتی نامجون نشست دو پسر نشستن و نامجون شروع به سخن گفتن کرد"امروز ساعت 5 عصر توی کافه همیشگی" سرشون رو به معنی چشم تکون دادن ولی چون کوک زیاد راضی نبود گفت"اما چرا ما باید بریم"
نامجون"چون شماها قابل اعتماد ترین"
چانیول و کوک بهم نگاه معنا داری کردند و بعد از کمی گفتگو اتاق رو ترک کردند
~کافه~
کوک"این گاگولا کی میخان بیان میخوام برم تو اتاقم کپه مرگمو بزارم" چانیول با چهره اشفته و خواب الود به کوک نگاه کرد "من از تو بدتر... "
صدای باز شدن در اومد دو مرد بلند قد و زیبا با کت و شلوار مشکی داخل اومدند و رو به روی چان و کوک نشستند یکی از انها با حالت خیلی جدی" سلام من تهیونگ هستم و ایشون بک.. بکهیون هستند و فکرکنم شماها؟" چانیول درحالی که بکهیون خیره شده بود بلند شد و گفت" من چانیول هستم" و بعد کوک بلند شد"منم جونگ کوک هستم" چهار فرد نشستند و سفارش های خودشون رو به گارسون دادند و دیگر چیزی بینشون رد و بدل نشد تا اینکه بکعیون دهنش رو باز کرد" خب شما میدونید برای چی اینجا فرستاده شدین؟" جونگ کوک که خیلی وقت بود دلش برای یه شوخی تنگ شده بود گفت"البته اومدیم تا شمارو بندازیم تو گونی" چانیول سعی کرد جلوی خندشو بگیره ولی با خند دو نفر دیگر نتونست و چهار نفر خندیدن
تهیونگ که به سختی جلوی خندیدنشو میگرفت" فکر نمیکردیم با همچین ادمایی رو به رو هستیم انتظار دوتا ادم خشک داشتم"
چانیول موافقت کرد و بعد گفت" نظرتون چیه باهم دوست بشیم؟ "

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 07, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

sweet or sure? Where stories live. Discover now