3 He's special.

1.2K 272 228
                                    


نامجون با بی حالی چشم هاشو باز کرد. حس میکرد دو تا وزنه 1000 کیلویی روی چشم هاشه. با حس حرکت دستی روی صورتش چشم هاشو باز کرد. ولی به خاطر نور مجبور شد دوباره ببندتشون.

-بالاخره بیدار شدی..

خب.. این مسخره ترین جمله ای بود که شنیده بود. وقتی چشم هاشو باز کرده یعنی بیدار شده! پس چه حرف احمقانه ای.

دستشو تکیه گاه کرد و نیم خیز شد.کم کم چشماش به نور عادت میکرد و میتونست اتاقی که توش هست رو ببینه.

+واو

از دهنش در رفت و باعث شد خجالت بکشه. اتاق به شدت بزرگ بود. و پر وسایل تزئینی.. دیوار ها با کاغذ دیواری های رویایی و سقف با نقاشی های عجیب پر شده بود. تختی که روش دراز کشیده بود به شدت بزرگ بود. شاید چندین برابر یه تخت دو نفره عادی.

+کی.. کی لباسامو عَوَ.. لعنتی..

از ترس آب دهن قورت داد و بدون اینکه بفهمه چی کار میکنه چشم هاشو بست.

-من عوض کردم.

صدا خیلی آشنا بود. همون صدایی که آخرین بار قلبش رو شکوند.

+سوکجین..

با ناباوری گفت و بغض کرد. نمی‌خواست باهاش رو در رو شه و حالا تو اتاق اون بلند شده! چه مصیبتی...

صدای خنده آستاروث بلند شد و باعث شد نامجون از چیزی که هست بیشتر گیج بشه. چرا میخندید؟!

+هیونگ. من معذرت میخوام.. قصد نداشتم اذیتت کنم. دیگه نزدیکت نمیشم. قول میدم. میخوای.. میخوای دانشگاه مو عوض کنم؟ انتقالی میگیرم. یا ترکش میکنم.. نمیخوام اذیت شی

این دفعه نوبت جین بود که گیج بشه. با ناباوری به حرف هاش گوش میداد و بیشتر خنده اش میگرفت.

-تو همه اینکارا رو واسه اون سوکجین انجام میدی؟ اوه آستاروث.. تو چقدر بخشنده ای.

*ما میگیم خدای من. ولی شما که میدونید جین خدای غروره! پس طبیعیه اشم خودشو صدا کنه.

+آس..تا. چی؟ من آستاروث نیستم.

=معلومه که نیستی احمق. منم...

نامجون حتی بیشتر از قبل گیج شد. یعنی چی؟ این طوری که جمله خیلی بی معنی میشه. اصلا تو اتاق سوکجین چی کار می‌کرد؟

+هیونگ..ممنون که نجاتم دادی. نمیدونم چی شد ولی فکر کنم با یه فرشته برخورد کردم.

بلند بلند خندید، ولی با دیدن لبخند خبیث روی صورت جین ساکت شد.

=تو فکر میکنی من سوکجینم؟

+م. مگ.ه..نیس. تی؟

ترس داشت به حسای دیگه اش غلبه میکرد.و جین میتونست تموم درگیری هاش رو حس کنه.

Devil's Love 1 | Jinjoon.Namjin § FullWhere stories live. Discover now