How to kiss (changlix)

1.6K 158 46
                                    

این یه وانشات کوچولو و صافته و محدودیت سنی نداره!
هزار و نهصد کلمه و ترجمه شده‌ست!
کاپل: چانگلیکس (چانگبین و فلیکس)
امیدوارم لذت ببرید*-*

ووت و کامنت یادتون نره-

______________________________________

استدیو تو سکوت و تاریکی فرو رفته بود و تنها صدایی که شنیده می‌شد؛ صدای خنده‌های آروم فلیکس بود که به پست‌های اینستاگرامی و کپشن‌های بانمکشون، می‌خندید.

چانگبین به بقیه اعضا گفته بود که باید روی یه سری آهنگ ناتموم و کامل نشده کار کنه و این بهونه‌ی خوبی برای تنها موندنش با فلیکس توی استدیو بود. اما چانگبین تا الان صفحه‌ی روشن لپتاپش رو با تموم آهنگ‌های نیمه تمومش ول کرده و کنار فلیکس نشسته بود و خندیدن پسر کوچکتر رو تماشا می‌کرد.

چانگبین وقتی صدای خنده‌های فلیکس بالاتر رفت با کنجکاوی نگاهی به دوست‌پسرش انداخت. فلیکس شونه‌هاش رو تکون داد تا چیز بانمکی که الان دیده بود رو بهش نشون بده.

فلیکس زانوهاش رو تو خودش جمع کرده و یجورایی به چانگبین تکیه داده بود. پسر بزرگ‌تر سرش رو چرخوند تا ببینه چی انقد برای فلیکس خنده‌داره اما در عوض نگاهش روی پسر کوچک‌تر ثابت موند. چانگبین با دیدن خنده‌ی درخشان دوست پسرش حس کرد که روزش قشنگ‌تر شده و دوتا به جون‌هاش اضافه شده.

خدای من خیلی خشگل بود.

فلیکس مثل خورشید می‌درخشید.

واقعا یه اثر هنری بود.

موهای قهوه‌ای قشنگش هم‌رنگ کک و مک‌های ستاره‌ای روی صورتش بودند. انگار که پیشونی درخشانش توسط هزاران فرشته بوسیده شده بود. چانگبین می‌تونست تا آخر عمرش به فلیکس نگاه کنه و ازش سیر نشه اما سر فلیکس بالا اومد و با لب و لوچه آویزون به دوست پسرش نگاه کرد.

"بینی~ تو که اصلا به ویدیو نگاه نمی‌کردی!"

چانگبین به پسر کیوت کنار دستش به آرومی خندید: "ببخشید یونگ‌بوکی. یه لحظه حواسم پرت شد."

فلیکس صفحه گوشیش رو خاموش کرد و کنار گذاشت و پاهاش رو باز کرد روی پاهای چانگبین انداخت. سرش رو به سر پسر بزرگ‌تر چسبوند و چشماش رو بست: "هممم خوابم میاد."

چانگبین دستش رو دور پسر کوچکتر انداخت تا نذاره از اونور مبل بیفته و شایدم واسه اینکه نزدیک خودش نگهش داره.

رابطه‌ی چانگبین و فلیکس عالی بود. یا یه چیزی فرای عالی. اون‌ها واقعا بهم میومدن و بقیه اعضا هم ازشون حمایت می‌کردن. تنها چیزی که چانگبین دوست داشت درمورد فلیکس عوضش کنه؛ خجالتی بودن پسر کوچک‌تر بود.

𝖲𝗍𝗋𝖺𝗒𝖪𝗂𝖽𝗌 𝖮𝗇𝖾𝗌𝗁𝗈𝗍𝗌 🔛Where stories live. Discover now