Special Gift ⭐

5.6K 677 55
                                    

دوستان ادامه ی این قسمت برای کساییه که فیک STAR من رو هر دو فصلش رو خوندن♡

غلتی توی جاش زد و وقتی با نور روشن گوشی تهیونگ مواجه شد چشم هاش رو ریز کرد، مدتی بهش نگاه کرد و در آخر آهی کشید. می‌دونست باز هم تا الان بیدار مونده تا عادت های همیشگیش رو دنبال کنه. وقتی مدت طولانی بهش خیره موند و اون عکس العملی بهش نشون نداد با صدای دورگه‌اش گفت:
- چرا بیداری؟
تهیونگ با شنیدن صدای جونگکوک جا خورده به سمتش برگشت، در عرض چند ثانیه قلبش فرو ریخت و  درحالی که هول کرده صفحه‌ی گوشیش رو خاموش می‌کرد اون رو روی پاش گذاشت، لعنتی به این زمان بندی جونگکوک که مجبور شده بود الان دست از گوشیش بکشه فرستاد و خنده‌ی مصنوعی ای کرد:
- هیچی فقط ساعت رو نگاه کردم بخواب ستاره!
جونگکوک ابرویی بالا انداخت. که حداقل بیشتر از یک دقیقه داشت ساعت رو نگاه می‌کرد! داشت چی‌کار می‌کرد که بهش دروغ می‌گفت؟ غلتی زد و درحالی که نیم خیز می‌شد چراغ خواب روی پاتختی رو روشن کرد و با چشم های تنگ شده‌اش نگاهی به ساعت که سه صبح رو نشون می‌داد انداخت و بعد به سمت تهیونگ برگشت. چهره‌ی اون برای خواب بودن بیش از حد سرحال بود:
- اعتراف کن داشتی چی‌کار می‌کردی!
تهیونگ باز هم آب دهانش رو به سختی قورت داد و خنده‌ی مصنوعی دیگه ای تحویلش داد. اما خب خودش هم خوب می‌دونست نمی‌تونه بهش دروغ بگه، پس تنها تسلیم شد و گفت:
- ام... خب داشتم یه وانشات می‌خوندم!
جونگکوک آهی کشید و بعد نگاهش رو به پتو که کمی برآمده شده بود انداخت:
- و مثل اینکه اسمات بوده عالیجناب!
باز هم خنده‌ی نصف و نیمه‌ای تحویلش داد و کمی زانوهاش رو بلند کرد و بعد درحالی که دستی به موهاش می‌کشید گفت:
 - آم... خب...
- موضوعش چی بود!
دستش رو از توی موهاش بیرون کشید و وقتی جونگکوک هم به سمتش اومد دست هاش رو باز کرد و اون هم توی آغوشش فرو رفت:
- تو فوبیای لمس شدن توسط بقیه رو داشتی‌ و من بعد از یک سال قرار گذاشتن باهات بالاخره داشتم باهات می‌خوابیدم که آخراش تو بیدار شدی!
جونگکوک خنده‌ای کرد و دستش رو دور کمر تهیونگ حلقه‌ کرد و تهیونگ دوباره حرفش رو ادامه داد:
- مثل اینکه طرفدار ها به خوبی شناختنت سرورم، تو همه ی فیک ها فقط تنگ بازی در میاری، حتی هشتگ تنگ ترین کوک دنیا توی همه ی نظراشون هست!
جونگکوک چشم غره‌ای بهش رفت و درحالی که از آغوش تهیونگ که حتی یک دقیقه‌ هم نمی‌شد توش قرار گرفته بود بیرون می‌اومد، روی آرنجش بلند شد و بهش خیره شد:
- اوه! اونا نمی‌دونن من فقط سه چهار ماه بعد از اینکه دیدمت باهات خوابیدم. وگرنه در رفتن تو بعد از شب اولمون باید خوب براشون سوژه می‌شد!
تهیونگ خنده‌ی بلندی کرد و درحالی که بازوی جونگکوک رو می‌گرفت و نوازش می‌کرد گفت:
- خب این هم به خاطر این بود که من ازت می‌ترسیدم! یادت نیست برای اولین بوسمون چه آشوبی به پا کردی؟
جونگکوک که داشت از حرف هاش عصبی می‌شد اخمی کرد، تمام اون روز هارو به یاد آورد و ناباورانه گفت:
- کی بعد از اینکه بعد از فقط چند هفته، همکارش اون رو با یک جمله خر می‌کنه و می‌بوستش آشوب به پا نمی‌کنه؟
تهیونگ که از حرص خوردنش لذت می‌برد دستش رو بلند کرد، موهاش رو کنار زد و برخلاف چیزی که جونگکوک انتظارش رو داشت گفت:
- می‌تونم ببوسمت؟
چهره‌ی عصبی جونگکوک کم کم باز شد. خودش هم خنده‌اش گرفته بود اما به سختی جلوی خودش رو گرفت و درحالی که به سمت بالشتش می‌رفت گفت:
- نخیر بگیر بقیه وانشاتتو بخون!
تهیونگ شونه‌اش رو گرفت و درحالی که وادارش می‌کرد رو به بالا دراز بکشه بالای سرش قرار گفت:
- من بوس می‌خوام سرورم!
جونگکوک که دیگه نمی‌تونست جلوی خنده‌اش رو بگیره دستش رو بلند کرد و درحالی که شونه‌اش رو می‌گرفت تهیونگ رو پایین کشید. تهیونگ هم درحالی که لبخند پررنگی روی لب‌هاش شکل می‌گرفت بوسه‌ای روی لب‌هاش زد و بعد سرش رو عقب آورد:
- بعد هم وقتی می‌تونم واقعیش رو تجربه کنم چرا باید بخونم؟
جونگکوک سرش رو به نشونه‌ی تائید تکون داد، هیچ‌وقت درکش نمی‌کرد که چرا مدام سراغ این فنفیک ها می‌رفت:
- دقیقا این سوالی بود که خودم ازت داشتم!
نیشخندی کم کم روی لب‌های تهیونگ نشست و سرش رو کمی پایین تر آورد:
- مینهیون از قبل گفته بود که تا آخر این هفته بیکاری پس... نظرت چیه یه فکری به حال تهیونگ کوچولو کنی؟
جونگکوک مدت طولانی ای بهش نگاه کرد تا در آخر متوجه منظورش شد و درحالی که اخم هاش رو توی هم می‌کشید گفت:
- هی! این هم اثر فیک هاییه که می‌خونی؟
پاهاش رو دو طرف کمر جونگکوک قرار داد و سرش رو به نشونه‌ی تائید تکون داد و گفت:
- اون وانشات به مناسبت تولد نویسنده‌اش بود، حالا بیا دل طرفدارمون رو شاد کنیم و تو هم به من ثابت کن که تنگ ترین کوک دنیا نیستی!
جونگکوک آهی کشید و درحالی که دستش رو به سمت تیشرت تهیونگ می‌برد گفت:
- من هرشب دارم بهت ثابت می‌کنم کیم تهیونگ!
تهیونگ تیشرتش رو گوشه‌ای انداخت و همون‌طور که سرش رو جلو می‌برد بوسه‌ی عمیقی روی لب هاش زد و بعد از زیر تیشرت جونگکوک کمرش رو نوازش کرد:
- درسته سرورم... اما الان سوالی ذهنم رو درگیر کرده!
جونگکوک منتظر بهش خیره موند و تهیونگ هم با لبخند بزرگی که روی لب‌هاش بود ذوق زده گفت:
- نمی‌خوای کیم جونگکوک بشی و به همه اعلام کنیم؟
جونگکوک آهی کشید، باید حدس می‌زد که باز هم بخواد این بحث رو شروع کنه، پس تنها صورت تهیونگ رو با دست هاش قاب کرد و سرش رو پایین آورد:
- نه عزیزم، همون‌طور که تو جئون تهیونگ نمی‌شی!
تهیونگ مثل همیشه شکست خورده بهش نگاه کرد اما الان نمی‌خواست بحث همیشگیشون دوباره شروع بشه پس تنها موهاش رو بالا زد و گفت:
- خیلی خب ستاره، بیا به کارمون برسیم!
..................
 
 
سلام به همه ی کیوتی های خودم^^
این وانشات رو سعی کردم تو روز تولد خودم برسونم تا هدیه‌ای باشه برای همه ی کسایی که این دوسالی که فیک آپ کردم کنارم بودن و ازشون تشکر کنم:)
آخر وانشات هم یک سوپرایز کوچولو برای همه ی خواننده های استار بود که دوست داشتن یک افتر استوری داشته باشیم، این افتر استوری نبود اما امیدوارم یه کوچولو دلتنگیتون رو از بین برده باشه♡
دوستتون دارم♡مهسا
دی ماه 99

Hear Your Touch | OneShot | VKOOK Donde viven las historias. Descúbrelo ahora