🌻کهکشان چشماش🌌

1.5K 210 178
                                    

این یه چند شاتی از اسکیزه و اینجا چند تا دوست صمیمی هم مدرسه ای رو داریم که بعد فارغ التحصیلی اومدن به ویلای اقای بنگچان تا استراحت کنن (چااانن....جنتلمن پدسگ....)

************************

_میخوای به همین زودی....از پیشم بری؟

+متاسفم.....این....این برای خودمون بهتره...

_تو بهم قول دادی....قول دادی برای همیشه پیشم بمونی.....من نمیتونم....نمیتونم بدون تو زندگی کنم.....

+نه.....ما راحبعش حرف زدیم....نمیتونم واقعا...متاسفم....

_نههههه خواهش میکنممممم...

لینو: اهههههههه  هیونجیییییین صدای اون تلویزیون لعنتی رو کم کنننننن

هیونجین : ...هقق....*فین

هیونجین همونطور که با دستمال اشکاشو پاک میکرد و همزمان به درامای غمگینی که از تلویزیون پخش میشد نگاه میکرد به لینو جواب داد : هقققق.....(فین کردن در دستمال)....خودت برو یه جای دیگه بشین.....

فلیکس: هیونی چی داری میبینی...اِه این فیلمه یادش بخیر چقد سرش عر زدم........

هیونجین:هقققق.....عررررررر...*فین بیشتر

لینو: بسه دیگه اههه حالمو به هم زدی

فلیکسم تلاش میکرد تا حد ممکن جعبه دستمال کاغذی رو از دسترس هیونجین دور کنه تا بیشتر از این به چان ضرر مالی نزنه

فلیکس : بچه ها بیایین شام درست کردم

هیونجین: هقق....عه صبر کن اومدم....

******************

چانگبین با دهن پر : خیلی خوشمزه بود.......لیکس دستت درد نکنه

هان: اههه اون کوفتی رو قورت بده......اره دیگه وقتشه لیکسی رو شوهرش بدیم

آنتن چان با شنیدن اسم فلیکس فعال شد

چان :چی؟...کی رو شوهر بدین؟؟؟

هان: نه..چیزه....هیچی

چان:..........

هان: هه هه......خوبی چیکارا میکنی

چان:.........

هان: .....غلط کردم.......

فلیکس که از گونه تا گردن سرخ شده بود دستاشو تو هوا تکون میدادو تند تند حرف میزد تا جو متشنج میز رو آروم کنه

فلیکس: چیزه.....بیخیال بچه ها غذا بخورین

چان که دست از چشم غره رفتن به جیسونگ بر نمیداشت و جیسونگ هم هر لحضه بیشتر آب میشد بالاخره لینو به حرف اومد

لینو: هانی بیا پیشم خودت که میدونی چان روی لیکس حساسه

هان: اومدم لینوییییی

Confession to the foxWhere stories live. Discover now