نامجون تو یه جایی که حتی نمیدونست کجا نشسته بود. زمین رو به روش گرم و سوزان به نظر میرسید. میخواست برگرده به زمین، پیش سوکجین، تو اتاق درهم برهم خودش، زیر همون پتوی قهوه ای روشن. ولی همه آرزو هاش با یه آه تموم شد.
-نامجون..
صدای آشنای جین اومد. و چند ثانیه خودش جلوی پای نامجون نشسته بود.
-حالت خوبه؟ کاریت کردن؟ چرا این شکلی شدی؟
نامجون نمیدونست از چی حرف میزنه. چه شکلی شده؟ جین که چند ثانیه پیش کنارش نشسته بود. جین که بال نداشت!
+سوکجین
سوکجین سرش رو به معنای بله تکون داد.
+خودتی؟ باورم نمیشه
با خوشحالی گفت و تن سوکجین رو بغل کرد.
-حالت خوبه؟ بهت آسیب زدن؟
+خوبم... تو.. اینجا چی کار میکنی؟ مگه فرشته ها میتونن به جهنم برن؟
=معلومه که نه. به لطفه اینکه برادر منه کاریش نداشتن
آستاروث با عصبانیت گفت و باعث شد سر سوکجین و نامجون برگرده. سوکجین بلند شد و بال هاشو به هم زد. باعث شد جذبه اش از قبل بیشتر شه و نامجون قلبش رو توی دهنش حس کنه.
-علاقه ای به اومدن نداشتم. برای دیدن نامجون اومدم
=از کجا فهمیدی اینجاست؟
-به تو ربطی نداره
جین پوزخندی به قیافه عصبی برادرش زد و چند قدم نزدیک شد. نامجون به معنای واقعی کلمه ترسید !
=حالا که فهمیدی خوبه. برو
-اونم با من میاد
جین کوتاه و برای مسخره کردن برادرش خندید. دست نامجون رو گرفت و سمت خودش کشید.
=فکر کردی من میزارم؟ اینجا قلمرو منه.
سوکجین اخم غلیظی بین ابروهاش نشوند. انگشت اشاره اشو تهدید وار بالا گرفت و گفت:
-با زبون خوش بده ببرمش.. خدا از دستت عصبانیه. نمیتونی یه خون پاکو تو جهنم نگه داری
=تا اون جایی که من یادمه، تو زندگی رو واسش جهنم کردی. به خاطر تو حتی حاضر به خودکشی هم میشد
-معلومه که نه. من دلیل داشتم. از کلمات سواستفاده نکن.
جین نمیخواست کسی که بعد سال ها باعث سرگرمیش شده رو از دست بده.
=اون اینجا خوشحاله
-نیست و تو تعیین نمیکنی
نامجون دوست داشت دستش رو از چنگ انگشت های قوی جین نجات بده، ولی میدونست بی فایده است. عصبی گفت :
BẠN ĐANG ĐỌC
Devil's Love 1 | Jinjoon.Namjin § Full
Fanfictionکیم نامجون، پسری که روحش پاک پاکه... حتی شفاف تر از آب زلال! عاشق یه پسر شده. ولی مشکل این نیست! مشکل اینه.. اون پسر یه "فرشته" است و فرشته ها حق عاشق شدن ندارن! کنار اومدن با عشقی که بهت علاقه نداره راحته؛ ولی کنار اومدن با شیطانی که تشنه به خونته...