صدای بسته شدن در به گوشش اونقدر بلند و زمخت و سنگین رسید که حس می کرد الانه که پرده ی گوشش خونریزی کنه.
سرش گیج میرفت.
حالت تهوع داشت.
دلش درد میکرد.
و به شدت می خواست که سکس داشته باشته.اونم با یه آلفای قد بلند سکسی که امگاهای زیادی دنبالشن
و متاسفانه به بکهیون که رسیده پرهیزگار و راست کردار شده و نخواسته با یه امگای هورنی که داره توی هیت می ره و در حال آزاد کردن سطح بالایی از فرومون هست، رابطه داشته باشه.با چشمایی که یه لایه اشک باعث شده بود دیدش تو تاریکی از اینم تار تر بشه، دنبال کیف داروهاش گشت و وقتی پیداش کرد بهش چنگ زد.
دستاش می لرزیدن و حتی براش سخت بود زیپ کیف رو بکشه.
یه آمپول کوچیک سفید رنگ رو از یه خشاب دارو که نصف بیشترش مصرف شده بود بیرون کشید و سعی کرد سرنگ شات فوری رو آماده کنه.
(بخاطر لرزش دستش خیلی بیشتر از حد معمول طولکشید.)
سرنگ رو به دندون گرفت و با دو تا دستش از پایین تیشرتش گرفت و بالا کشید.
خیلی وقت بود که سرنگها رو توی شکمش می زد.
و چرا هنوز شات می زنه و دارو مصرف می کنه؟
چون درسته که آمریکا رفتن مساویه با آزادی سکس.
ولی کی گفته که آزادی سکس مساویه با خود سکس؟اونم واسه کسی مث بکهیون که به امید داشتن یه جفت خوب، این همه مدت سختی رو تحمل کرده و خویشتنداری پیشه کرده.
بکهیون حس بدی داشت.
وقتی توی کره بود همیشه به خودش دلداری می داد که بخاطر شرایط سنتی کره است که شانسش واسه پیدا کردن آلفا ناچیزه.
(و تنها شانسش هم که پوچ از آب درآمد.)ولی از وقتی اینجا اومد، متوجه شد اینطوری نیست که از زمین و آسمون براش آلفا بباره.
در واقع تنها آلفاهایی که از نزدیک میشناختشون، لی و جکسون بودن که یکیشون بخاطر یه بوس می خواست خودشو بکشه
و اون یکی بخاطر اینکه فکر می کنه بکهیون عشقشو دزدیده مست و پاتیل شده.حتی این آلفای ترسناک که بکهیون یه مدتی روش کراش داشت(و هنوزم داره) هم بکهیون رو کنار زده.
همونطوری که بغضش رو قورت می داد با انگشتای سردش شکم داغش رو لمس کرد و جایی که باید سوزن می زد رو الکل زد.
ذهن خیالپردازش دوباره شروع کرد به مساله بافتن.(شاید این همه مدت دارو مصرف کردن باعث شده فرومونهاش بو عن بگیرن و واسه همینه که آلفاها ازش فراری ان؟
شاید از همون اولم هیچ جاذبه ی جنسی ای نداشته و این همه سال الکی خودشو با مصرف دارو اذیت کرده؟
شایدم اگه الان بلند شه بره بار، آلفاها با یه لگد بیرون بندازنش؟
شاید چانیول هم بخاطر مصرف دارو، فک کرده بود از بکهیون خوشش میاد و بعد قطع داروهاش و برگشتن خوی آلفاش، فهمیده بوده بکهیون دوست داشتنی نیست؟_دلش گرفت.)
نععععع
منصفانه نیست!
سکس جزو حقوق بشره!
حتی اگه اینطوری باشه بازم بکهیون حق داره واسه یبارم شده یه سکس خوب رو تجربه کنه و بعدش با خیال آسوده بمیره!بدون اینکه سوزن شات رو فرو کنه تو پوست نازک شکمش، از جاش بلند شد و اشک گوشه ی چشمش رو پاک کرد.
با بدنی که لرزشش بیشتر شده بود و بشدت عرق کرده بود، از آپارتمانش خارج شد،
و توی راه سعی کرد خودشو با اینکه این یه آزمایشه واسه اینکه مطمئن بشه فروموناش خشک نشدن یا اینکه بو چس نمی دن، قانع کنه.(جکسون تو راهرو نبود و احتمالا سهون اونو از ساختمون بیرون انداخته.)
تمام نیروشو جمع کرد و شروع کرد با مشت به در خونه ی سهون کوبیدن.
با صدایی که تلاش می کرد نلرزه داد زد.
" اوه سهونِ عوضی!"
"بی شعور!"و وقتی سهون در رو باز کرد و با چشمهای گرد شده به این امگای دیوونه نگاه کرد بکهیون بلندتر فریاد کشید.
"شانسمو بهم پس بده"
سهون اول گیج بود ولی سریع از شوک در اومد و یه اخم غلیظ کرد.
"چه خبره؟
جواب آلفایی که بهت کمک می کنه رو اینطوری می دی؟"بکهیون نمی تونست از اون عصبی تر بشه.
"تو فکر میکنی کی هستی؟
مسیحی؟ یا مادر ترزا؟
پدر سگ! شاید من می خواستم با اون آلفا بخوابم،
می فهمی یعنی چی؟
من
میخواستم
باهاش
بخوابم!"ابروهای سهون تو هم رفتن و همزمان یه نیشخند که به نظر بکهیون خیلی سکسی بود، روی لبش نشست.
"میتونم برات جبران کنم."
بکهیون به چشمای مرموز سهون نگاه کرد و مث یه بچه ی لجباز جواب داد.
"همین الان جبران کن!"به ثانیه نکشیده، سهون دستشو حلقه کرد توی کمر امگا و تو گوشش زمزمه کرد.
"مطمئن میشم خیلی خوب جبران کنم..."و لبهاشو به لب بکهیون رسوند.
YOU ARE READING
Don't let me down
Fanfictionرازها، گاهی اوقات ویرانگر تر از چیزی هستند که به نظر میان. #امگاورس #چانبک #سهبک #فلاف #انگست #هپی_اند