My danger 4(kookmin)

1.7K 225 29
                                    

های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد...ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
Jimmin pov
_دلم برات تنگ شده بود جوجه کوچولو...
نفس عمیقی کشیدم تا بغضم نشکنه....
بدن سردش گرمم میکرد....
خودش سرد بود....ولی وجودش گرم بود...
_نمیزاری دوباره صدات و بشنوم؟
_ببخشید....
_من..من فقط نمیخواستم دوباره از دستت بدم جیمین...اینکه زنده باشی و بخندی برام بس بود...البته این چیزی بود که فکر میکردم....تا وقتی که هنوز تو جزیره بودی هر روز دنبالت میکردم..نگاهت میکردن و به حال خودم تاسف میخوردم...ولی از وقتی رفتی...حتی دیگه همون دیدنت رو هم از دست دادم....ولی همش تقصیر خودم بود
..باید تاوان اشتباهم و میدادم...تاوان مراقبت نکردن از معشوقم رو...
+حق نداشتی خودت‌دادگاه راه بندازی ‌....حق نداشتی بدون وجود وکیل مدافع و شاکی حکم صادر کنی...شاید شاکیت رضایت میداد و تو نیازی به اجرای حکم نداشتی .....حق نداشتی کوک ...نداشتی....
کنترل اشکام از کفم رفته بود....
تو آغوشی که یازده سال خودشو ازم محروم کرده بود اشک میریختم....
_ببخش منو جیمین.....این میش* احمقو ببخش...
من..من فقط میخواستم..میخواستم دیگه تو خطر نندازمت....
+ اینجوری؟؟؟ با دور کردن خودت؟؟ با پاک کردن خودت از خاطراتم؟؟؟
+بعضی چیزا رو حتی اگه از مغز پاک کنی نمیتونی از بدن پاک کنی....تو از خودتو از خدآگاهم حذف کردی...ولی فکر ناخدآگاهم و کرده بودی؟؟؟ نگفتی اگه یه روز اتفاقی ببینمت ممکنه دوباره تو رو یادم بیاد؟؟؟
_ چیزی ندارم بگم...ولی از یه چیزی مطمئنم..ایندفعه دیگه حتی اگه خودتم بخوای نمیزارم فراموشم کنی...حتی اگه مجبور شم خودمو نابود کنم...
+حق نداری وقتط میخوای دلمو بدست بیاری حرف از مردن بزاری..‌متوجه شدی پیرمرد؟؟؟
_فهمیدم جوجه....
.
.
تو خونه ... رو به روی شومینه.‌روی مبل همیشگیمون نشسته بودیم...
هیچی نمیگفتیم ولی سکوتمون خودش رسانای خیلی چیزا بود...
تمام مدتی که از بیرون اونده بودیم دستمو ول نکرده بود و مثل یه بچه سفت بهم چسبیده بود...
+این سالها.‌‌...چیکار میکردی؟
_......
_ اونی و که اون بلا رو سرت اورده بود پیدا کردم...
+ کوک....باهاش چیکار کردی؟
_نکشتمش...ولی عذابش دادم..کاری کردم حتی توی تنهاییاش هم ازم بترسه...
+نمیتونم بگم ناراحتم این کارو کردی...اتفاقا خوشحالم.....اینطوری...هم انتقام من و گرفتی و هم دستت و به خون یه کثافت الوده نکردی....
_هومممم
برگشتم سمتش....سرشو توی موهام فرو کرده بود و نفسای عمیق میکشید
_ میدونی چه روز هایی خودمو با الکل خفه میکردم تا شاید ذره ای مست بشم و شاید تو رو تو توهماتم ببینم؟؟؟
با زهرخندی ادامه داد
_ولی ما خون اشاما با الکل مست نمیشیم‌‌.....بده نه؟؟؟ به اینکه انسانا میتونن حتی شده لحظه ای از افکارتون خلاصی پیدا کنین حسودی میکنم....
گلوش و که نزدیکم بود بوسیدم...
+ دیگه قرار نیست سعی کنی مست بشی تا منو ببینی....چون دیگه قراره واقعیتم و ببینی.‌..
_دفعه پیش که تو جنگل همو دیدیم یادته؟؟؟
+اوهوم....
_ اوندفعه از وقتی وارد جزیره شدی عطرت و حس کردم......تنها بهونه ای که به ذهنم رسید میتونم ببینمت گم شدنم تو جنگل بود.....
.
.
+ اون موقع بیدار بودم...
_چی؟؟؟؟
+ اون موقع که اومدی تو چادرم و اون حرفا رو زدی.....تا صبح نخوابیدم ولی همون یه ذره ام که خوابیدم از بدشانسیم بود...نتونستم دوباره ببینمت....
ولی وقتی خوابیدم خواب دیدم....
اون موقعی رو که داشتیم دنبال اون دسته از غاز ها میرفتیم و یادته؟؟؟ اولین خاطره ای که یادم اومد اون بود....صبح وقتی دیدم تو چادر نیست شوک شدم ولی یه چیزی پیدا کردم....
_چی؟؟؟
خندیدم و از توی جیبم اون عکسو بیرون اوردم...
+اینو.....
_اینو گم کرده بودم....کلی دنبالش کردم...تنها عکسی بود که از خودمون داشتم....
گوشیمو در اوردم و روی حالت سلفی تنظیم کردم....
+کوک...سرتو بیار بالا....میخوام یه عالمه از این دوتایی بگیرم....
سرشو اورد بالا با یه لبخند خرگوشی اول به من و بعد به دوربین زل زد....
+ یه..دو...ی...
با بوسه ای که گوشه لبم نشست خشکم زد....
سرمو برگردوندم و کوکی که داشت با همون لبخند خرگوشی نگام میکرد نگاه کردم....این همون لبخندی بود یازده سال پیش دیدم..همونقدر خرگوشی و کیوت و ....خوردنی
طاقت نیاوردم لبامو رو لباش کوبیدم و شروع به بوسیدنش کردم..عمیق و پر حرارت....حرارتی که این چند سال بلاجبار خاموش شده بود الان بیشتر از هر وقت دیگه ای شعله ور شده بود....
عمق بوسمون رفته رفته بیشتر شد.....
پوزیشنم راحت نبود..کامل برگشتمو روی پاهاش نشستم.. لباشو با شدت بیشتری مکیدم....
لبامون روهم و زبابونانو تو هم حرکت میکردن....لبامون با صدا پاپ مانندی از هم جدا شد..
_نظرت چیه بدنامون باهم تجدید دیدار کنن جیمین شی؟؟
+موافقم...ددی...
_چیزای جدید یاد گرفتی بیبی بوی...
+و همشون واسع تو استفاده میشن ددی...
خودمو بالاتر کشیدم و روی دیکش قرار گرفتم...سرمو به سمت خودش کشید و لبامونو دوباره به رسوند...
بوسمون خیس و شهوت انگیز بود...
لباش و از لبام جدا کرد و سراع گردنم و بقیه بدنم رفت...همونجور که گردنمو میمکید با دستاش لباشامو از تنم در میاورد...
با اضافه شدت شدت مکیدنش دستامو به پیراهنش چنگ کردم و با صدای بلندی اه کشیدم...
+د..ددی....
اره به همین راحتی تحریک شده بودم...
_کیتن...
+ددی....مزم کن..دلم برای نیشات تنگ شده...
کوک زبونشو روی شاهرگم گذاشت و لیسیدش...
دندوناش....توی پوستم....
به نظرم یه اثر هنری بود.....
+اههههه..ددی...
به خاطر لذت زیادی که به بدنم وارد میشد کمرمو قوس میدادم.....
کوک منو روی مبل خوابوند و نیش هاشو از گردنم بیرون کشید.....
_ مثل مخدر میمونی جیمین....من و خمار میکنی....
دستاش پیراهنمو کنار زدن....
لباش با نیپلم بازی میکرد....تیزی نیش هاش به نیپلم فشار میاورد....
+اههه...ددی.....
_چی میخوای کیتن....
+ دیکت وددی....
کوک لبخندی زد و بالاخره از نیپل هام دل کند.....
لباش تنمو نقاشی میکردن و من از کشیده شدن قلموش روی تنم غرق لذت میشدم....
باکسرمو از تنم جدا کرد....
لباشو روی عضوم گذاشت وبوسید...
+اهههه....
زبونشو طول دیکم میکشید و بعد از هربار طی کردن اون مسیر سرشو میمکید...
با گازی که از سر عصوم گرفت صدای دادم بلند شد
+اخخخ..اههههعه...ددی...
دوتا از انگشتاشو روی لبم فشار داد و من اونها رو به دهنم هدایت کردنم....
مثل یه کیتن خوب انگشتاشو میلیسیدم....
دستشو روی عضو تحریک شدم و سوراخ نبض دارم حرکت میداد....
دستمو از کمرش جدا کردم و روی عضو که داشت شلوارشو پاره میکرد گذاشتم و از روی شلوار شروع به مالیدنش کردم.
انگشتاشو از دهنم در اورد و روی ورودیم تنظیم کرد....
اروم اولین انگشتو واردم کرد
+اههه...این..اهههه
بلندی انگشتاش باعث شد همون اول پروستاتم مورد هدفش قرار بگیره....
دومین انگشت......
و..
سومی....
اشکام صورتم و خیس کرده بودن ..نزدیک بودم...
+ددی...دارم میام....
_بیا کیتن....
_یه چیزیو میدونی کیتن....تو..خیلی زیبایی...
حرفش و زد..ومن....
+فاک....
کوک به ریکشنم خندید و دوباره شروع به خرکت دادن انگشتاش کرد...
+اهه..ددی...چیکا...فاکککککک
با جایگزین شدن یه چیز خیلی بزرگ تر از انگشتاش جیغم بلند شد...
_کیتن..‌خیلی...تنگی...اههه
اه عمیقش باعث شد حتی بیشتر از قبل تحریک بشم..
+ددی...حرکت..کن....
با ضربه ای داخلم زده شد صدای نالم بلند شد....
+اهههه...
_فاک کیتن..فاک...
.
.
+ددی....تند تررر..اهههههههه.....
لباش رو لبام نشست وهمزمان سرعت حرکتش و بیشتر کرد...میدونستم داره مراعات منو میکنه....اون توانش خیلی بیشتر از ایناست.....
ناخنامو رو کمرش کشیدم...
+اههه....ددی...م..منن
بدون تموم کردن خرفم کام شدم...ولی اون هنوز به حرکتش ادامه میداد...
_فاک کیتن...دارم میام...
با این حرفش سرعتش بیشتر شد...
+اههه..ددی....اههههه....
سرمو تو گردنش فرو کرده بودمو ناله میکردم...
با احساس گرمی داخل سوراخم ناله بلندی کردم...
کوک جاهامونو عوض کرد ..حالا اون خوابیده بود و من روش بودم....
_ دوست دارم کیتن....
+ ولی من عاشقتم ددی.....
.
.
با احساس تشنگی و خارش لسم از خواب بیدار شدنم....
به سختی از زوی کوک بلند شدم .....
تازه متوجه لباس تو تنم شدم...تازه تمیز هم شده یودم...
ینی هم منو حموم کرد هم لباس تنم کرد و هم من بیدار نشدم؟؟؟
با لبخند روش خم شدم و پیشونیشو بوسیدم...راهمو به سمت اشپز خونه کج کردم تا یکم اب بخورم...
+لسم.....شت..خیلی میخاره....
بلاجبار برای اینکه ببینم چه بلایی سر دندونام اومده به دستشویی مراجعه کردم(لنتی برای مطب دکتر هم از فعل رفتن استفاده میکنن...تو به دستشویی مراجعه کردی؟؟🤦‍♀️)
روبهروی ایینه دستشویی وایستادم..
+فاک...گلوم هنوز مث صحرا خشکه...
با دیدن برق جیزی توی ایینه با تعجب بهش نگاه کردم...سرمو بردم و نزدیک و دوباره با دقت نگاش کردم...
اونا..
+وات د فااکککککک؟؟؟؟

پایان...
.
.
در طرف دیگر داستان مکالمه ای را شاهد هستیم..
اونی: دقیقا الان چه فاکی اتفاق افتاد...
آتری:هیچی..فقط تبدیل شد..
اونی:هَن؟؟؟
آتری:از اثرات طلسمیه کوک روش اجرا کرده بود...بعد از بیاد اوردن خاطراتش چون با کوک رابطه برقرار کرد الان خیلی بدون درد و خونریزی به یک خون آشام تبدیل شد...
اونی: هَن؟؟
آتری:بیخیال عزیزم🤦‍♀️
...........................................
های....چرا حس میکنم اسماتش خوب نشد؟؟
اِنی وِی.....
لازمه دوباره اعلام کنم که اونیم نقش به سزایی در نوشتن این مینی فیک داشتن؟؟؟
و اینکه...
گایز.... پیج احتمالا تا مدتی فعالیت نداره....ینی پارتی آپ نمیشه....
یه عالمه ایده تو سرمه ولی دستم به نوشتن نمیره...
ولی پاسخگوی سوالات و نظرهاتون هستم....
دوستون دارم فرزندانم....

با تچکر😈

ONE SHOTS OF COUPLESWhere stories live. Discover now