خب، خب، خب
اول همه داستان اینجا جوری اتفاق میوفته که اصلا انتظار ندارید.
تموم سعیمون رو کردیم کوچیک ترین چیزی شبیه بقیه ففا نباشه.
برای تموم حرفا، بیماری ها، اتفاق ها، زمان ها و... مدرک رسمی داریم و این داستان به هیچ وجه چیز تخیلی توش نداره و همش از روی رویداد های واقعیه.
هر چیزی رو که احساس کردین خارج از منطقه کافیه بهمون بگید تا دلیلش رو بهتون بگیم.
توی این داستان از هیچ کلمه انگلیسی استفاده نمیشه و همونطور که توی کاور میبینید قرار از فارسیه دری استفاده شه.
این داستان از قبل کامل شدست و هیچ جاش تغییر داده نمیشه.
این داستان دوتا نویسنده داره که من فعلا با دومیش قهرم-_-
پس به جای اونم صحبت کردم.
من بلوبریم و اون زیلیوم.
خب دیگه زیاد حرف زدم.
در ضمن لیام تاپه.
.blueberry.
..................................................
پ.ن: گوه میخوره قهر نیس.
پ.ن دو: هی آیم زیلیوم:>
پ.ن سه: به جای من حرف زده تازه قهرم هس. انصافه ناموصا؟
پ.ن چهار: هردومون کصخلیم ولی اون بروز نمیده و یبس بازی درمیاره.
پ.ن پنج: بوس پس کله ی تک تکتون ولی ووت ندین کامنت نزارین با چنگال دنبالتون میکنیم.
پ.ن شش: زیامش خیلی هاته خودم میپسندمشون به شدت.
پ.ن هفت: دلقک بمانید خدافظ.
.Zilium.
YOU ARE READING
The Master | ارباب
Fanfiction-مگه اون آینه چی داره؟ +همه چیز رو، اون زیبایی منو داره.