زوج: ونهان
ژانر: درام، عاشقانه
خلاصه: اون دوتا دقیقا شبیه هم بودن و هیچ کسی نمیتونست از هم تشخیصشون بده.
شخصیت ها: لی جوهان، شین هوسوک(ونهوو)، لی مینجی، لی مینهیوک، یوکیهیون
.
.
.
آفتاب گرم و دلپذیر ظهر، روی زمین و درخت های بلوط جلوی کافه افتاده بود و باد خنک بهاری به داخل می وزید و عطر گل هارو داخل کافه می آورد. جوهان با لباس مشکی و پیشبند قهوه ای پشت پیشخوان ایستاده و مشغول گرفتن سفارش از مشتری ها بود.
اون با پسر و دختر کوچیک مشتری، با لحن بچگونه و کیوتی حرف می زد و لحن کیوتش باعث می شد افراد نزدیکش، بخاطرش بهش بخندن و با خوشحالی منتظر باشن نوبتشون بشه تا سفارش بدن. همه چیز حس سرزندگی و خوبی داشت.
"اوه اوپا اون کیه؟" دختر کوچیک با تعجب به دختری اشاره کرد که دقیقا شبیه جوهان بود، دختر دو نوع کیک توی دستش داشت و تازه از آشپزخونه ی پشتی کافه بیرون اومده و به طرفشون می اومد.
"خواهر منه.." جوهان با لحن بچگونه بهش گفت و رسید رو به مادرشون تحویل داد.
"خیلی شبیهته.." اینبار پسر کوچیک بهش گفت.
"آره..دوقولویم.."
"هی بیبیا.."خواهر جوهان جلو اومد و از جیب جلوی پیشبندش دوتا آبنبات در آورد. "اینا برای شما." اونارو به دست خواهر و برادر داد و به برادرش گفت: "من عهده میگیرم توی می تونی بری استراحت."
جوهان برای خواهرش سر تکون داد و با جلو اومدن مشتری بعدی از جلوی پیشخوان کنار رفت و خواهرش به جاش ایستاد.
جوهان و خواهرش مینجی، تنها توی کافه کار می کردن. کافه متعلق به پدرشون بود و اون برای دو روز به مسافرت رفته بود تا دونه های قهوه ی بهتری رو خریداری کنه. جوهان و مینجی دو قولو بودن، کاملا شبیه هم، بدون هیچ تفاوتی، اگه جوهان هم موهاش رو مثل مینجی بلند می ذاشت هیچکس نمی تونست اونارو از هم تشخیص بده. مینجی فقط یه دقیقه از جوهان بزرگتر بود و از لحاظ شخصیت بیشتر شیطون و خنده رو بود، اما جوهان فقط در مواجهه با بچه ها خنده رو بود و با بزرگتر ها عادی و بدون هیچ مهربونی رفتار می کرد، درسته که از نظر ظاهری کاملا شبیه بهم بودن اما شخصیت هاشون کاملا باهم فرق داشت.
وقتی جوهان به آشپزخونه ی کافه می رفت تونست صدای آشنای کسی رو بشنوه که با خواهرش شروع به حرف زدن کرده بود، برنگشت تا اون رو ببینه کاملا مطمئن بود که "اون" کیه.