همین طور که چمدون رو دست راننده میداد تا توی صندوق عقب ماشین بزارتش،شروع کرد به حرف زدن:
-من اصلا نمیفهمم! صد بار تا حالا به پدر گفتم که چقدر از این شرکت و رییس بازیاش متنفرم ولی بازم مجبورم میکنه.
هوسوک نگاهی به دونسنگ غرغروش کرد، باید موضوع رو عوض میکرد،چون اصلا دلش نمیخواست تو کله سفر صدای رو مخه تهیونگ رو تحمل کنه:
+ته،بی خیال این حرفا.راستی هیتت کی شروع میشه؟
تهیونگ یهو ساکت شد.
برگشت سمت هوسوک و با یه نگاه خشمگین نگاهش کرد.
هوسوک میتونست قسم بخوره از چشای پسر کوچکتر آتیش میباره!+تهیونگ فقط پرسیدم چون...
-هیونگ! لطفا و خواهشن دیگه اسم اون اتفاق کوفتی رو پیش من نیار.هوسوک دید که چطور آتش چشمای تهیونگ خوابید و جاشو به یه غم داد:
- هیونگ همين جوريشم حس میکنم از خودم متنفرم!چرا آپا و پاپا اینو درک نمیکنن؟
من وقتی ۱۳ سالم شد فکر میکردم قراره یه آلفای قوی بشم ؛ مثل تو هیونگ،مثل آپا.ولی...من چرا باید یه امگا باشم؟ هیونگ من هیچیم شبیه یه امگا نیست،حتی حاضرم یه بتا باشم ولی امگا نه!تنها کاری که هوسوک میتونست برای این پسره ۲۵ ساله ای که مثل بچه های ۵ ساله بغض کرده و چشای غمگینش زیر خرمن موهای فر و مشکیش گم شده بود بکنه،یه بغل گرم و بوسه ای روی موهاش بود.
خوده هوسوک هم متعجب بود.ولی چیکار میتونست بکنه؟ اون یه بار راجب این موضوع کنجکاوی کرده بود ولی نتیجش شده بود نگاه ترسناک دایی عزیزش(پدر تهیونگ).تهیونگ حتی تا حالا یه سکس درستو حسابی هم نداشته! نه میتونست به دخترا دست بزنه(فرقی هم نمیکنه آلفا ، امگا یا حتی بتا) و نه میزاشت مرد های آلفا بهش دست بزن.
تنها دفعه ای که دلشو به دریا زده بود، دو سال قبل بود. توی بار اون قدر مست بود که بزاره یه مرد آلفا ببوستش. اونا حتی تا اتاق های طبقه بالا هم پیش رفتن ولی یهو به دلیلی نامعلوم(هوسوک خیلی سعی کرد از زیر زبون تهیونگ بکشه که چی شد ولی اون هیچ وقت هیچ جوابی بهش نداد) تهیونگ زده بود زیر همه چی و برگشته بود خونه!!پدر تهیونگ حتی نمیزاشت راجب اینکه با عمل تغییر فرمون انجام بده حرفی زده بشه.حتی یه بار تهیونگ از بوسان راه افتاد رفت سئول (بدون اینکه به پدرش بگه) تا خودش شخصا بره پیش بهترین دکترها.
ولی وقتی برگشت به هوسوک گفت که، اون دكترای عوضی تا می بيننش ميفهمن كه پسره كيم ووهانه. و همين ميشه دليلی كه همشون حتی دكترای خارجی دست رد به سينش ميزنن.
همه اين ماجرا باعث شد به هر دو پسر ياد آوری بشه كه نفوذ آقای كيم هيچ وقت محدود به كره يا كشورای اطراف نبوده!
مسئله ديگه ، هيت های دردناك تهيونگ بود. يه امگا توی دوره هيتش اون قدر حشری و تحريك ميشه كه براش مهم نيس فرد مقابلش يه الفا يا حتی بتاس؛ بلكه تنها چيزی كه ميخواد اينه كه سوراخ خيس از اسليكشو يكی پر كنه!
اما تهيونگ،اون فقط توی دوره هيتش درد داشت ،نه تحريك ميشد و نه حس نياز به رابطه داشت. تنها چيزی كه حس ميكرد دردی بود كه كله بدنشو انگار تا مرز نابودی ميبرد.
فورومون های تهيونگ خيلی خاص بود بود.بوی خاك بارون خورده بهاری...
هوسوك وقتی بغلش ميكرد هميشه ميگفت تهيونگ كسیه كه ميتونه ارومش كنهتهیونگ آروم خودشو از بغل هوسوک در آورد و گفت:
-ببخشید هیونگ.نمیخواستم سرت داد بزنم.
+اشکالی نداره ته،من درک میکنم.و تا خوده فرودگاه هیچکدوم هیچ حرفی نزدن.
سلام چينگوليا
خب از اونجايی كه تازه شروع كردم،انتظار ووت كردن های زياد ازتون ندارم:)
بخونيد و اگه دوسش داريد بهم بگيد حتما *3*
پ.ن: ميدونم كمه پارتا كم كم زيادشون ميكنم :)
نويسنده ای در ايوان بهاری. بومی ✿
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟
Fanfictionاخطار: ما هیچ مسئولیتی در قبال اکلیل هایی که قراره ازتون بپاچه قبول نمیکنیم :)))🌈 "سیزده سال اول زندگیم به این فکر میکردم که قرار یه آلفا باشم؛ ولی خب این دنیا همیشه خواسته های منو به تخمش گرفته. و از اونجایی که کارما در برابر من تبدیل میشه به ماد...