های گایز...پیج اینستا برای ارتباط بیشتر راه اندازی شد....
ریکوئست بدین ...یکم که بالا رفتیم پیجو باز میکنیم..
@oti_mm~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
Tea pov
با لمس دستای سردش حسیو بهم منتقل کرد که تا به حال تجربش نکرده بودم و نمیدونستم این دیگه چه کوفتیه...
چند حسه متفاوتو باهم داشتم تجربه میکردم.....
لذت..ترس..تپش قلب..خواستن بیشتر لمس کردنم....
محض رضایه فاک داره چه اتفاقی میوفته؟! من چم شده...!
بعد از ول کردن گردنم، تمام اون حس ها تبدیل شدن به خشم و باعث شدن با تموم توانم فریاد بکشم...
+توی احمق دیگه حق نداری به من دست بزنی..فهمیدی؟وگرنه...وگرنه....
_وگرنه چیی؟؟؟ها؟؟؟؟چیکار میکنی؟؟؟
+........
سکوت کرده بودم چیزی نمیتونستم بگم..فقط با دستای مشت شده داشتم نگاهش میکردم..شک نداشتم الان دقیقا قیافم مثل گوجه فرنگی قرمز شده بود..
تنها کاری که میتونستم بکنم، دور شدن ازش بود...
پس به حالته شیطانیم برگشتم و با تمام وجود بال زدمو از اونجا دور شدم.......kook pov
_چقدر وقتی عصبی میشه خوردنی میشه...
ودف....چی میگم واسه خودم:/
من الان باید چیکار بکنم..هوف.... دیگه مغزم کار نمیکنه......
به سمته کالسکه ای که اون سمت اتاق بود رفتم..
چرا یه کالسکه نگه میداره تو اتاقش اخه......
همینطور که داشتم به بالشتی که اسم تهیونگ روش دوخته شده بود نگاه میکردم چیزی که از گوشه ی اون بالشت معلوم بود نظرمو جلب کرد..جلو رفتم و اون تیکه عکسه تا شده رو از زیره بالش برداشتم
دوتا مرد بودند همراه یک خانم...
حتما اون مادرشه و اون دوتا مرد...
قیافه یکیشون خیلی آشنا بود..ا..انگار یه جایی دیده بودمش اما هیچی ازش یادم نمیومد...
_خدایا یعنی کجا دیدمش...tea pov
بالای یه برج خراب شده نشسته بودم و به رو به رو خیره شده بودم...
هوا کمکم رو به تاریکی میرفت و من هنوز نمیدونستم باید چیکار کنم ..چجوری میخواماین موضوع رو حل کنم...
تو فکره این بودم که از عمو کمک بگیرم..
اون همیشه هوای منو داشت وسعی میکرد از من در برابره لوسیفر محافظت کنه..اون میتونه کمکم کنه...باسرعت به سمته تالابه همیشگیمون رفتم..شک نداشتم بازم توی اون کلبه نشسته و داره کتابشو میخونه...اون اصلا هیچ شباهتی به یک شیطان نداره و همیشه تو حالته انسانیش ثابت مونده... هیچوقت نفهمیدم چرا انقدر با همه متفاوته...
اما اون تنها کسیه که من بهش اعتماد دارم......پشته در کلبه ایستاده بودم..هنوزم یه بخشی از من میگفت که این کارو نکنم اما چاره ای ندارم...
پس درو باز کردمو وارده خونه شدم...
خونه تو سکوته کامل به سر میبرد...+عموو..عمو اینجایی؟
×بیا اینجا پسر...
صدای خودش بود... به سمتش حرکت کردم
+اوه بله جنابه نامجونه بزرگوار اینجا حضور دارند
در کتاب خونه ی همیشگیشون...
خواستم ادامه بدم که...
×باز چه دسته گلی به آب دادی که انقدر زبون میریزی ته؟!
+هووم...خب میتونم اینجوری بگم که این سری باید با گردنه عزیزم خداحافظی کنم..:)
ابروهاشو بالا داد.......
×پس بد گند زدی...
+نیشامو تا جایی که میتونستم باز کردم تا سیو شیش تا دندونام بریزه بیرون...
به صندلی رو به روییش اشاره کرد و گفت...
×خب بیا بشین بگو ببینم چیکار کردی.....میشه جمعش کرد یانه....
بعد از نشستن رویه اون صندلی تموم اتفاقاتو براش توضیح دادم و اون لحظه به لحظه حالت چهرش عوض میشد..و در آخر گفتم..
+من مطمعنم پدرش همون فرشته ی تبعید شدست
که آوازش شهره شیاطینو پر کرده بود
ازتون میخوا..
داشتم ادامه حرفمو میگفتم که وسطه حرفم پرید..
×سریعا منو ببر پیش اون پسرک...
به قیافش نگاه کردم هیچ شباهتی به نامجونه قبلی نداشت...
سری تکون دادم..
و به سمته در حرکت کردیم و بعد از مدت ها من نامجونو به شکل شیطانیه خودش دیدم...
+جون عجب عضله هایی داری عمو...اینارو چرا رو نمیکنی.....
خیلی سریع سرش به سمتم خم شد و جدی نگاهم کرد
وایسا ببینمم...بازم بلند بلند فکر کردم..
بعد از یدونه زدن تو سره خودم همراه عمو به سمته خونه ی من پرواز کردیم...وقتی تو اتاق فرود اومدم...
اون پسر که هنوزماسمشو نمیدونستم روی تخت دراز کشیده بودو دستشو رو چشماش گذاشته بود..
اما بعد از اینکه متوجه شد من اومدم بلند شدو بهم خیره موند...
عمو که تا این لحظه پشت من ایستاده بود جلو اومد و با چشمایه به غم نشسته زمزمه کرد..
×جونگ کوک.......ادامه دارد.............
........................................
های گایز....
ما اینجا یه اونی فراموش کار داریم که یادش رفت حرفاشو اینجا بزنه🤦♀️
من به جاش حرف میزنم پس....
خوب...خوب...خوب....
میدونم الان خیلی هاتون با خوندن این پارت یه چیزایی حدس زدین...ولی باید ببینیم بعدش چی میشه، نه؟؟؟؟😉😉😉
منتظر پارت بعدی باشین...با تچکر😈
ESTÁS LEYENDO
ONE SHOTS OF COUPLES
Fanfic‧›گایز این یه بوک پره مینی فیکه قول نمیدیم همشون اسمات باشه ولی سعیمونو میکنیم،واینکه کاپل درخواستیه. ‧›کاپل بگین مینی فیک/چند شاتی تحویل بگیرین. #آتی/اونی