تتو های فیکمو زدم موهامو یور ریختم
لباس ببریمو پوشیدم
گردن بند و شلوار جین پاره
وقتشه برم توی اون باند لعنتی
گیرت میارم جئون جونگکوک
اخرش دستگیرت میکنم
میام که ازت اطلاعات بدزدم
و تو اخر توی چنگ منی
سوارماشین شدم
افسر چانیول_اماده ای افسر تهیونگ؟
_آمادم افسر چانیول
افسر چانیول_سیگارو بزار دهانت و یکم مواد بزار جیبت برای فروش که طبیعی بنظر برسه تا سه ماه دیگه میبینمت هر وقت تونستی اطلاع برسون بهمون فقط سه ماه فرصت داری افسر موفق باشی
_اطلاعت میشه
زدم بیرون و به سمت یه کارخونه خرابشده حرکت کردم
چندتا ادم دم درش وایساده بودن
صدای اهنگ شدیدی از داخلش میومد
و نورای رقص نور از بیرون هم به چشم میخورد
به اسمون نگاه کردم پر از ستاره بود
مثل کهکشان
من موفق میشم
رفتم سمت اون دوتا مرد
یکیش توی دستاش چوب بیس بال بود که پر از میخ و نقاشیه
عینکی زده بود لباسای رنگارنگ و ادامسی توی دهانش بود
اومد سمتم
+هی اسمت چیه
_ته
+اسمتو نشنیدم اینجا اومدی چیکار
موادو از جیبم دراوردم
+اوکی برو داخل
رفتم داخل همه در حال رقصیدن بودن
دخترپسرای زیادی اونجا بودن
به سمت یکی از صندلیا حرکت کردم همه جا تاریک بود
نشستم اما حس کردم صندلی نیست و روی یچیز دیگه نشستم
سریع ازجام پریدم اما دستاشو دور کمرم حلقه کرد
_هی ولم کن
+هییییش دیگه دیره
چیزی نمیدیدم اما صداش خیلی اروم بود
با مشت دستم زدم توی صورتش باعث شد دستش شل شه ازش فاصله گرفتم
و بهش نگاه کردم
رقص نور رو دوباره روشن کردن
و تونستم ضعیف ببینمش
چشمامگشاد شد
جئون جونگکوک بود
کنار لباشو پاک کرد
+چه وحشی دوست داشتم
_چی میگی ندیدم همجا تاریک بود
+بیا یه شات بزن
و لیوان الکلو گرفت سمتم
رو ب روش نشستم
و ازش گرفتم
+بسلامتی اشناییمون
خیلی موذی میزد
لیوانمو ب لیوانش کوبیدم و حدود ۱۰ شات باهم خوردیم
مست شده بودم
یادم رفته بود که نباید مست میشم
لعنت اول کار روز اول گند زدم
+بخواب افسر تهیونگ
چشمام گشاد بود هنوز کمی هوشیاری داشتم
_تو چطور؟
+هی تو منو دست کم گرفتی؟هزاران افسر اومدن نتونستن کاری کنن تو اولیش نیستی
_که اینطور
+طبق معمول یه افسر معمولیو فرستادن که یکم اطلاعات بگیره هرچی میخوای بپرس بهت میگمخوبه اون نمیدونه که من از اف بی ای اومدم و قراره اطلاعات توی دفترشو بدزدم فکر میکنه اومدم چندتا سوال ازش بپرسم پس بزار همینطوری پیش بره
_فقط اومدم بپرسن شوگا کجاست؟دنبالشیم یکی از افسرا رو چاقو زده
+اووو پس بخاطر شوگا اینجایی اوم اون رفته کالیفرنیا باید اونجا دنبالش بگردین اما خارج از این بحث ازت خوشم اومده میخوام بیشتر ببینمت
_اووو اوقت چرا
+چون خوشم اومد
دست روی دستم گذاشت فشارش داد بلندش کرد و بوسیدش
سرم داشت گیج میرفت از مستی
از جام پاشدم
_من نیاز دارم برم...
اما تعادلم از دست رفت و میخواستم بیوفتم
ولی گرما و کششی توی مچ دستم و افتادتم روی دوتا پای بزرگه ماهیچه ای باعث شد به زمین برخورد نکنم
روی پاهای جونگکوک بودم
به چشمای هم زل زده بودیم
دارم میارم بالا
اووو اووووق
و توی صورتشو پیرهنش اوردم بالا
پرتم گرد اونور
+لعنتییییی این چه مدلشه
_ا ببخشید من بلافاصله بعد مستی بالا میارم
+توعه عوضییییییی
اومد سمتم یقمو گرفت
+میکوشمتتتت
چشام بسته شد ...
________
چشمامو باز کردم بدنم درد میکرد
از جام پاشدم سوزش وحشتناکی توی پشتم حس میکردم و کمرو پاهام بشدت درد میکرد
پتو رو کتار زدم لخت بودم
و وقتی به کنارمنگاه کردم ....
جونگکوک؟
داد زدم و عقب رفتم
از تخت با باسن خوردم زمین
با صدای برخوردم جونگکوگ چشماشو باز کرد
+آه بیبی یکم بی سروصدا باش
_چی بلغور میکنی بیبی کیه من کیم تو کی اصن اینجا کجاس
جونگکوک چشماشو مالید
+اینجا خونه منه و تو قبول کردی بیبی من باشی دیشبو یادت نیست؟تو با من یه قرار داد امضا کردی که به مدت سه ماه بیبی من باشی و من ددی تو و هر دستوری بدم انجام بدی
و دیشب سکس خیلی خوبی داشتیم بیبی
نمیتونستم حرفاش هضم کنم
_ها؟
بلند بلند خندید
+شوخی کردم احمق وقتی روم اونطوری اوردی بالا و از حال رفتی مجبور شدم بیارمت خونم
بعد راه رفتی خودتو انداختی توی تختم و خابیدی
هرکاری کردم پانشدی پس لباساتو دراوردم تا راحت بخابی منم روی کاناپه نمیخابم پس کنارت خابیدم
خیلی خوشگل خابیده بودی
قرمز شدم از خجالت حتی تصورش که اون عوضی لباسمو دراورده و همجامو دیده باعث میشد جوش بیارم
_فاک فاک فاک
+باید لباسامو بشوری بخاطر کاری ک دیشب کردی تا یکهفته نظافت خونه رو میکنی وگرنه میکوشمت کیم تهیونگ
چشماش چشمای یه قاتل بود
_ب..اشه
حتی من ترس بجونم میوفتاد اما بازم ازش نمیترسیدم
یکم که فکر کردم
چه فرصت خوبی
این خونه اونه
اطلاعات...
ایول زدم توی هدف
فکنم زودتر از وقتی که میخوام میتونم برگردم
خدایا مرسی
منو این هنه خوشبختی محاله
شرطمو برداشتم که تنم کنم
دستاش دور کمرم حلقه شد
باعث شد مور مور شم...
+هیییی تا حالا کسی بهت گفتی چقدر پوسته خوشگل و نرمی داری؟
باز لبو شدم...
_هی ازم فاصله بگیر لعنتی تو حیا نداری؟
بازم خندید
+میرم صبحانه درست کنم...
اون چرا بامن اینقدر خوبه؟
سر در نمیارم
مگه اون یه خلافکار نیست؟باید بد باشه
اما اون...یکم مهربونتر از چیزی نیست که نشون میده؟...
YOU ARE READING
Feeling silent VKOOK
Fanfictionتهیونگ جاسوسیه که به باند خلافکارا فرستاده میشه تا مدارک علیه خلافکار معروف جئون جونگکوک پیدا کنه و در آخر اونو بکشه اما در این مسیر ...... Up:به پایان رسیده ژانر:پلیسی/اسمات/سَد/فیکشن/هیجان انگیز/عاشقانه/درام/خشونت امکان نوشتن فصل دوم هست پس حتما...