قسمت سی و پنجم – فروپاشی
یه چهره ی آشنا تو مسیرمون دیدم. سیه را بود. اون هم همون لحظه من رو دید و به سمت ما اومد:" عالیجناب برگشتید؟ انقدر اینجا سرم شلوغ بود که اصلا متوجه نشدم. این ترک دیوارها زخمی های زیادی به جا گذاشته. اوه بنظر میاد شما توتمیستِ ما، عالیجناب جین ملاقات کردید."
من غافلگیر شدم و به جین نگاه کردم:" تو یه توتمیست هستی؟ پس چرا چیزی نگفتی؟"
مگه سمفونی نگفته بود من آخرین محافظ و آخرین توتمیست هستم؟
جین با خنده گفت:" در اصل این فقط یه لقب برای کسیه که تا ورود توتمیست اصلی مراقب توتم هر دنیاس؛ اون ها همه منتظر میمونن تا بلکه انتخاب بشن؛ در مورد من احتمالش کمتر بود چون من حتی اهل این جهان هم نیستم؛ من اهل دنیای موجودات خبیث هستم تا قبل از اومدن تو دنیای موجودات خبیث یک توتمیست داشت اما چند وقت پیش کشته شد و میخواستن بزودی یه توتمیست موقت دیگه انتخاب کنن... که از بین شش دنیا تو انتخاب شدی."
حالا علاوه بر ضعف دوستام؛ سنگینی مسئولیتم هم بخشی از فکرم رو گرفته بود؛ هرچند جین که انگار حس کرده بود گفت:" هی دلت میخواد توتم منو ببینید؟ تو هم میتونی مال خودتُ نشون ما بدی." تاب حث رو عوض کنه.
سیه را با خوشحالی تایید کرد و معلوم بود که کنجکاوه، من توتم رو بیرون آوردم و بهشون نشونش دادم.
جین اون رو توی دستش گرفت:" انرژی های درونی عجیبی داره. حس میکنم انگار راز های زیادی رو توی خودش مخفی کرده..."
بعد، شنل سلطنتیش رو که نمونه ساده تری از اون شنلی که پادشاه الف می پوشید بود در آورد و به سیه را داد. بعد چیزی رو که مثل گردن بند دور گردنش بود بیرون آورد و به دستم داد. یک پر نقره ای.
با احتیاط بهش نگاه کردم:" این پر واقعیه؟" چون بنظر خیلی شکننده میرسید! و با همین تماس کوچیک خودم رو به عنوان یه توتمیست ناگهان با جین نزدیک تر حس می کردم.
جین تایید کرد:" این پرِ یه داندلیونِ اونا مدت زیادی باقی می مونن."
. نوعی پرنده ی افسانه ای متعلق به سرزمین الف ها؛ دندلیون به انگلیسی میشه قاصدک در نتیجه من موقع اختراع این پرنده، اون رو با سری شبیه قاصدک تصور کردم.
" این شگفت انگیزه." این رو گفتم و توتمش رو پس دادم.
سیه را که احتمالا می دونست زمان صحبت های جدی تره از ما معذرت خواست و رفت تا به زخمی های ترک دیوارها رسیدگی کنه و من حالا با صدای آهسته تری شروع کردم:" میتونم بپرسم چرا دفعه پیش که به اینجا اومدیم نبودی؟ منظورم فضولی کردن تو امور دنیای الف ها نیست، فقط..."
اون دستش رو روی شونه ام گذاشت:" مشکلی نیست، من خارج از قلعه و محوطه ی توتم بودم. علاوه بر مذاکره هایی که باید با پگاسوس ها انجام می دادم، مشکلی توی یکی از شهرهای قلمرو پدرم بوجود اومده بود. اونجا، دورف ها یه "پیکسی" توی معدن هاشون پیدا کرده بودن که باید رسیدگی می کردم."
ESTÁS LEYENDO
Last Keeper + Season 3 updating 🔰
Misterio / Suspensoخونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک...