𝐊𝐚𝐫𝐦𝐚

379 44 63
                                    

𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫𝟏𝟖

-مشتاق دیدار پسر عموی عزیز.

یقه لباس مارک تهیونگ بین انگشت‌های جین گرفتار شده بود.
چشم‌های ترسون تهیونگ مستقیم به صورت زخمی جین خیره شده بود. سوکجین با دیدن حالت صورت پسرعموش ، به نحوی شروع به توضیح دادن کرد :

-آه ؛ این زخم روی گونه‌ام یه جور شاهکار هنریه‌. مضحکه ولی دوستش دارم!

بعد غیر‌مستقیم نامجون رو مخاطب قرار داد :

-نامجون‌شی جون دوست عزیزت در خطره و همین‌طور اون دختری که ادعا می‌کنه عاشقشه. تلاش نکن نجاتش بدی ، حتی سایه‌ها هم تعقیبش می‌کنن پس فرارش راه نجاتش نیست.

از سمت نامجون صدایی نیومد. شاید فقط ساکت بود تا از هر لحظه سرنخی بیرون بکشه یا از اینکه بخواد بیش از حد دخالت کنه و جون خودش و اطرافیانش رو به خطر بندازه ترسیده بود. سوکجین سمت بی‌سیم مشکی رنگ تهیونگ خم شد و با دو تا انگشت اون‌هارو قفل دست‌هاش کرد. با ابرو‌های درهم و چشم‌های متعجب ، خیره به صفحه مبهم اون بی‌سیم شد. رو به ت
هیونگ کرد و با اون لب‌های خوش‌فرم برجسته‌اش تقریبا داد زد :

-عین چوب‌ خشک اونجا نمون و با دهن باز من رو نگاه کن .

با ابرو به شئ داخل‌ دستش اشاره کرد :

-قطعش کن ، من از چیز‌های کوفتی سر در نمیارم.

بدن تهیونگ خشک شده مونده بود و کوچک‌ترین حرکتی نداشت. می‌ترسید؟ قطعا نه. اون کسی نبود که بترسه در حدی که مغزش متوقف بشه ، شاید فقط شوکه شده بود و دلیل این رو نمی‌دونست. بعد از گذشت چند ثانیه به آرومی دستش رو سمت یقه لباسش برد و چروک‌های کوچک متعددی که روش بود با دست صاف کرد.

همون ماسک سرد و خشن رو برای بار هزارم روی چهره‌اش نشست و با فشردن دکمه قرمز رنگی درست پایین صفحه نمایش مکعبی بی‌سیم مشکی رنگش ارتباطش با نامجون رو قطع کرد. سوکجین در حالی که پاهاش رو به آرومی روی کاشی های سرد می‌کشید ، سمت دیگه‌ای از اتاق حرکت کرد.

شونه‌های پهنش رو به دیوار‌های پوشیده از نوشته ریز و درشت و بدخط ، تکیه داد. گلوش رو صاف کرد و انگشت‌های مردونه‌اش رو بین موهای‌ خوش‌ حالتش به رقص در آورد :

-اگه به طرفت بیام اهمیت میدی؟

چشم‌های تهیونگ از تعجب گرد شد و با ابرو‌های بالار پریده به جسم جین که داخل سایه‌های‌ نیمه پنهان بود ، خیره‌ شد. اما جین بدون توجه به تهیونگ فقط ادامه داد و صرفا طوطی‌وار کلمات رو پشت سر هم ادا می‌کرد :

-می‌دونم که اهمیت نمی‌دی ولی مهم نیست! من آروم آروم درست مثل یه مار سمتت می‌خزم و در نهایت شکارت می‌کنم.

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Jun 17, 2021 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐞𝐠𝐞𝐧𝐝 𝐎𝐟 𝐒𝐞𝐝𝐮𝐜𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬Onde histórias criam vida. Descubra agora