14 Hate U

1.1K 234 124
                                    

-نامجون
+بهم دست نزن
با بلند شدن صدای نامجون، جین یک قدم عقب تر رفت. نمیدونست چه جوابی بده. میتونست بوی ترس و غم رو حس کنه، ولی نمیفهمید چرا.

مطمئنن بود قبل بیهوش شدن نامجون، این حس ها رو نداشت. شاید هم از شدت خستگی حواسش نبوده.
-چت شده آخه؟ نمی‌فهمم

نامجون با دست هایی که خیس بودند، موهاش رو بالا زد و نالید:
+چم شده؟ درد دارم. دارم میمیرم. از خودم متنفرم.از جهنم و این هیوینهل کوفتی متنفرم. از تو و برادرت متنفرم. از تموم دنیا متنفرم..

جین لبخند زد و اجازه داد هر چی دلش میخواد بگه. عصبانیت کوتاه مدتش سریع از بین میرفت، کافی بود بغلش کنه. یا حداقل جین اینطور فکر می‌کرد.

-تو نمیزاری بهت دست بزنم. بزار بیام اونجا و بشورمت. بعدم دردتو کم کنم. تا هر وقت هم بخوای اینجا میمونیم
+نمی‌خواام

جین نفسش رو حرصی بیرون داد و بی توجه به تقلا های نامجون و آب پرت کردن هاش کنارش ایستاد.
-آروم باش لیتل. فقط به خودت آسیب میزنی

تنش رو بغل کرد و اجازه داد مشت هاش روی عضلات قفسه سینش بشینه.
+و. لم. کن.. ازت. مت. نفرم

نمیدونست اون کلمه چه حس بدی به جین میده، و بی رحمانه تکرارش می‌کرد.
-ولی من دوست دارم

+بمیر.. دوست داشتن یعنی بدنمو داغون کنی؟ یعنی من الان احساس فلج بودن میکنم؟ یعنی این؟
-معذرت میخوام

نامجون با چشم سرخ شده به جین خیره شده بود و این آستاروث رو اذیت می‌کرد. نمی‌خواست اشک معشوقه اش رو دربیاره. اصلا تصورش رو نمیکرد نامجون آرومش انقدر عصبی بشه.

-فکر نمیکردم اینطوری شه. من که گفتم میزارم با جثه انسانیم رابطه داشته باشی.. تو بیهوش شدی

نامجون بی توجه به تمام حرف های آروم جین بغض کرد و گفت :

+ولم کن برم. خواهش میکنم. التماست میکنم. میخوام برگردم.. میخوام برم پیش خانوادم.. من ازت متنفرم

جین ابرو بالا انداخت و پوزخند زد. نمیتونست جلوی عصبی شدنش رو بگیره. ازت متنفرم برای کسی مثل آستاروث سم محسوب میشد.
-بری؟ تو همین الانشم گیر افتادی.

جین دستش رو روی شکم نامجون گذاشت و خندید:
-حتی اگه من بمیرم این نمیزاره

"شوخی" اولین کلمه ای که به ذهن نامجون رسید.
چطور با اون قد و وزن حامله باشه
مسخره است. احمقانه است. امکان نداره.
نتونست جلوی خودش رو بگیره و صدای خنده اش بلند شد.
+ازت متنفرم آستا

تن جین رو هل داد و باعث شد از پشت توی آب بیفته. دست جین رو رد کرد و بدن خودش رو بغل کرد. کابوسش تموم نمیشد؟ قرار بود ذره ذره بدنش رو بمکه..

Devil's Love 1 | Jinjoon.Namjin § FullМесто, где живут истории. Откройте их для себя