17 Last day 🔞

1.2K 220 117
                                    

-نامجون..
جین به آرومی صدا زد و دست هاش رو برای بغل کردن معشوقه خسته اش باز کرد.
-خوبی؟

صدای هوم نامجون از بین بالش ها شنیده شد. تنش رو حرکت داد و بین دست جین گم شد..
-نمیخوام بهت حس بدی بدم. و میدونم که خوب میدونی چه اشتباهی کردی..

نامجون تکونی خورد و سرش رو بالا گرفت. میخواست حس های جین رو از صورتش بخونه و ظاهرا چیزی جز خونسردی نبود.
+کار اشتباهی نبود آستا

-بود نامجون.. تا زمانی که تو جهنم نفس میکشی قوانین

عوض میشه. نامجون نفس عمیقی کشید و سر تکون داد. چی میتونست بگه وقتی خودش میدونست یه خرابکاری بزرگ انجام داده؟ انتظار بدترین واکنش هارو داشت. انتظار این که جین عصبی، از نامجون بدش بیاد و مثل بقیه رفتار کنه. ولی طبق معمول اشتباه میکرد. جین هیچوقت از معشوقه اش دل نمی‌کند.

-کی بهت همچین چیزیو یاد داد؟
جین پرسید و لب هاش رو روی هم فشار داد. البته که میتونست حدس بزنه کار چه موجود - منفوری- میتونه باشه.

+من میخواستم جبران کنم
جین سر تکون داد و اجازه داد در آرامش و تیکه تیکه توضیح بده:

+بعد تموم اون روزای وحشتناک.. که.. با خنجر خودکشی کردم.. یا اون روزی که.. گریه کردی..

دست نامجون بالا اومد و گونه جین رو نوازش کرد. لبخند روی لبش محو شد و ادامه داد:
+میخواستم جبران کنم. که.... اون حس بدو نداشته باشم
-این طوری؟

+آستا.. تو بهشون ظلم میکنی.. خودت گفتی من..
صداش رو پایین آورد و ادامه داد :
+همونیم که قراره تو رو نابود کنه.. و بازم داری ادامه میدی؟

-مهم نیست نامجون. هر چی بیشتر طول بکشه، بیشتر کنار هم میمونیم. اصلا شاید اشتباه شده باشه؟! هوم؟ بزار کار خودشونو بکنن...

دست نامجون تکیه گاه شد و با کمکش نشست.
+این ظلم بود. اگه بچه اون ها.. یه روزی یه آدم بزرگ میشدن چی‌؟

با سکوت جین، نامجون بیشتر حرص خورد. چطور راجب موضوع به این مهمی انقدر بیخیال بود؟
-من ازت یه سوال پرسیدم لیتل. کی. بهت. یاد داد؟
+سوکجین هیونگ

با جواب بی مکث نامجون، جین خندید. یه خنده عصبی که حتی نمی‌دونست از کجا پیداش شده..

-جالبه.. بهش میگی دوست دارم.. اجازه میدی ببوستت.. اجازه میدی چیزی که مال منه لمس کنه. کنارش راه بره و بخنده.. تو لبخند هاتو تقدیمش میکنی..

جین تنش رد بالا تر کشید و ابرو هاش رو بالا انداخت:
-و حالا به هر چی میگه گوش میدی؟.. اصلا یه ذره هم منو دوست داری؟

+آره.. دوست دارم.. ولی این دلیل نمیشه بزارم..
-اگه دوسم داری.. دیگه حرفی نمیمونه

جین نمیتونست شادی که بهش تزریق شد رو انکار کنه. اشکال نداشت که الان قرار یود مورد بازپرسی قرار بگیره، مهم این بود که معشوقه اش اعتراف کرد دوستش داره! و از اون جایی که بوی دروغ حس نمیکرد، شاد تر هم میشد.

Devil's Love 1 | Jinjoon.Namjin § FullDonde viven las historias. Descúbrelo ahora