《2》

416 78 23
                                    

جیمین با لبخند نگاهی به جین کرد و متوجه عصبانیتش شد

جین با لحن عصبی و رگه های شوخی گفت:چای حاضر نیست ینی؟ باید با بابا درباره مستخدما صحبت کنم فایده نداره  ما همچین مستخدمایی نمیخوایم

خود جیمین میدونست که جین فقط داره باهاش شوخی میکنه اخه مگه میشه جین با کسی مثل برادرش بد حرف بزنه...؟
بهتره که بگیم بهترین دوستش و تنها دوستش....فقط دوستش

برای جین ارتباط برقرار کردن و صمیمی شدن به شدت سخته...شاید اطرافش ادمای زیادی باشن اما...اون فقط یه دوست داره...یه دوست..

"اصلش اینه چون بهشون نیاز ندارم"

جیمین:جین هیونگ  تو اولین نفری هستی که امروز چایی خواستی قربونت بشم  منم اب گذاشتم که جوش بیاد طول میکشه...

جین همیشه جذب صدای اروم و ارامشبخش جیمین میشد جوری که حتی اگه بزرگترین گناهاروهم مرتکب میشد بازهم بخشیده میشد
جین به موهای طلایی چتریش که روی پیشونیش پخش شده بود نگاه کرد

به حرکات ارومش و دستای سفید و کوچیکش نگاه کرد

"اخ جیمین..این لبات و دستات..اگه فقط دختر بودی باافاصله باهات ازدواج میکردم.."

البته که داشت فکر الکی میکرد...چون جین یه بایسکشوال بود که تقریبا همه میدونستن...مخصوصا جیمین..

جیمین:حاضره..جین هیونگ

جین با دیدن چهره منتظر جیمین لبخند نادری تقدیمش کرد و چایی رو ازش گرفت

بدون توجه به پذیرایی ای که سوزی و نامجون اونجا بودن به سمت اتاقش رفت..
اتاقی که کسی بدون اجازه حق نداشت وارد بشه...مگر اشخاصی که مشخص  کرده بود
یکی از اون اشخاص هم جیمین بود..

وارد اتاق صورتیش شد
پر از گیاه و گل های رنگارنگ...بوی گل یاس ادمو دیوونه میکرد
در تراس که روبه باغ پشتی باز میشد رو باز کرد

منظره دیدنی ای بود...زمین فرش شده از گلهای مختلف...
"دیدنی تر از ادمها"

جین با گیاه ها حرف میزد..درد و دل میکرد و میشد گفت یجورایی دوستاشن

هنوز هم بوی گل سرخ بینیشو نوازش میداد...
به یاد زمانی افتاد که عصاره گل سرخ رو خرید و هر شب ازش استفاده میکرد

اخلاقش به کل عوض شده بود  و در اخر متوجه شد که یکی از تاثیراتش افزایش میل جنسی بوده و خداروشکر میکرد مشکلی برای خودش یا کسی ایجاد نکرده..

"خداروشکر از اون شب دیگه خواب دختر پسرای جورواجورو نمیبینم"

قطره قطره ی چایی رو مزه میکرد و به فکرای مختلفی که به سرش هجوم میاورد نظم میداد

"رفتار عجیب مامان
شر و ورای نامجون
مین یونگیه فاکر
بغل نامجون غولپیکر

"اون نامجون عوضی...فقط وحشی گریاش برای منه..منو که میبینه میشه یه تپه گوههههه"

بعد از تموم شدن محتوای داخل ماگ اونو روی پاتختی گذاشت و روی تخت صورتیش دراز کشید و به تور بالای سرش زل زد

"شت به این لباسا"

سریع بلند شد و همه لباسارو از تنش کند 

"نمیدونم صب با کدوم عقلی این فرم مدرسه رو پوشیدم...کم بیبی فیسم.."

دوباره لخت روی تخت پهن شد و شروع کرد به وول خوردن پوستش به محض بیرون اومدن از زیر اون پارچه های لعنتی شروع میکردن به خارش ولی بازم این باعث نمیشد جین از خیر لخت شدن بگذره

"کاش میشد تو خیابون لخت راه رفت"

همونطور که داشت تکون تکون میخورد در باز شد چشمای جینم تا اخرین حد ممکن باز شد
"کدوم فاکریه"

با دیدن جنی  نفس راحتی کشید و نگاه برزخیشو حوالش کرد

موهای خودشو تو دستاش گرفت و اروم کشید
جنی:توروخدا اینجوری نگا نکن خودمو ابیاری میکنم

"اوکی چون تویی"

چشماش به حالت عادی برگشت و به ساعت نگاه کرد
"دو ساعت؟چه زود گذشت!"

جین:خب؟

جنی:چی خب؟

جین :اینجا چیکار میکنی؟

جنی:ای بابا مردم پسرعمو دارن ماهم داریم خب اومدم دو دقه توی چیزمرغیو ببینم..

جین:بعید میدونم

جنی بی توجه به جین به طرف کمدش رفت و یه تیشرتو شلوار بیرون کشید و طرف جین پرت کرد

جنی:زودباش اماده شو

جین:چرا

جنی:گمشو اماده شوووووووو جین اوپاااااا  مرغ از قفش میپره ها..

جین:کدوم مرغ

جنی:مرغ شاخدار...دوهفته پیش یکی از دوستای نابغه(جکسون=پسرعموی جین=داداش جنی=نابغه)اومده کره..

جین:به منوتو چه؟

جنی:بزا زرمو بزرم بابا....دوستش کارگردانه

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

فک کنم فهمیده باشید که اون جمله های بین("")اینا ینی تفکرات جین...

خب اینم پارت دو...امیدوارم خوشتون بیاد
بوس پس کلتون...

این تازه شروعشه و به هیچ وجهه عجله نکنید...شاید بیشتر از چیزی که فکر میکنید چپتر داشته باشه و طولانی تر بشه...

باعاییی

F By Fame(taejin)Where stories live. Discover now