《3》

366 71 35
                                    

"اوکککییییییی عجب خبر خوبی..خوشم اومد....دلم میخواد یکم خوشحالی کنممم"

ولی مگه میشد؟
بازم مثله اکثر مواقع فقط سر تکون داد و زبونشو روی لبای درشتش کشید..

جنی:آه لعنتی..تو خیلی بی ذوقی نمیدونم دوباره کی قراره خوشحالیتو ببینم:/

"بی ذوق نیسم ولی گوه بخورم خوشحالیامو به کسی نشون بدم:")"

جنی:فکر کردم بیشتر از این حرفا دوست داری به شهرت برسی..واسه همین اومدم تا شااااااید با پارتی بازی جکسون یچیزی بشی..

جین بدون توجه به تیکه ای که از جانب جنی شنیده بود توجه نکرد و لباسایی که روی تخت ریخته بود رو پوشید

"راست میگه ...شاید بجایی برسم"

جنی درحال ور رفتن با گوشیش روی تخت جین نشست و به چشم غره های جین توجه نکرد..جین به شدت از اینکه کسی حتی به تختش انگشت بزنه هم متنفر بود ولی این بچه....

موهاشو باز کرد و با مواج مشکی با رگه های خرمایی روبه رو شد

"بزارید این چهارلاخ رو کوتاه کنم دیگه
ای بابا"

چندین بار به پدرو مادرش اصرار کرده بود که بزارن موهاشو کامل کوتاه کنه ولی هر دفه با اخم بی سابقه  پدرش و بی توجهی مادرش مواجه میشد و هر بار پشیمون از درخواستش دست از پا درازتر اون مکان رو ترک میکرد

"انگار نه انگار بیستو پن سالمه"

حالت موهاش باعث زیبایی دو چندان چهرش میشد..

"یه تیکه ماهم"

داخل اییمه بوسی برای خودش فرستاد و چشمک زد

جنی:باشه بابا خودتو خوردی..انگار تاحالا  خوده قناصشو توی ایینه ندیده

جین به طرفش برگشت و به لبای جنی خیره شد که مدام درحال تکون خوردن بودن و خیلی به چشم میومدن...

"اگه ببوسمت عمو دار میزنتم نه؟"

با اینکه پدراشون دو قلو و دقیقا شکل هم بودن اما..جین شباهتی بین خودش و عموزاده هاش نمیدید..
جنی:کم کم دارم ازت میترسم با اون چشمات داری بهم تجاوز میکنی..

"سیک باو"

بدون حرف به طرف در رفت و خارج شد
حوصله ی شوخی و مسخره بازی نداشت مثل همه ی این هشت سال....

کل فکرش پیش اون کارگردان بود
"یعنی همسن جکسونه؟مگه همسن این شاسکولا باشی هم میشه کارگردان بشی اخه"

جین:اگه همسن تو و اون جکسونه..منو مسخره خودت نکن..

جنی:نه نیگران نباش پسر عمو..خیلی خفنه..

جین نگاهشو از جنی گرفت و به جلوش دوخت و نفس عمیقی کشید

جنی فقط برای جین کیوت بازی در میاورد..وگرنه یه بچ سنگدل بود...که همتا نداشت:")

F By Fame(taejin)Where stories live. Discover now