+سوکجین هیونگ
سوکجین هومی گفت و سرش رو بالا گرفت. بعد جین، نامجون کاملا عوض شده بود. دیگه مثل قبل شاد نبود و سوکجین تمام تلاشش رو میکرد تا لبخند روی لب هاش بنشونه.حتی اگر ازش بخواد 24 ساعته پیشش باشه. درست مثل همون روز که سوکجین روی کاناپه کنار نامجون نشسته بود و به بهونه تماشای یه فیلم حرف میزدند. فیلمی که هیچ کدوم نمیدونستند راجب چیه، چون فکرشون درگیر بود.
+اشتباه کردم مگه نه؟
سوکجین آه کشید. باز هم همون بحث تکراری که سوکجین نمیدونست چه جوابی باید بده.-هیچ اشتباهی نکردی نامجون. تقصیر تو نیست. جین خودش خواست که جونشو برات بده
نامجون با اخم بین ابروهاش و لب آویزون زمزمه کرد:
+کاش بهش میگفتم چقدر دوستش دارماون حرف یه جورایی حرص سوکجین رو درمی آورد. دوست داشت راجب خودش حرف بزنه، هرچند میترسید از این حس هایی که دچارش شده بود. اگه همون روز ها حسش رو نمیکشت امکان داشت به سرنوشت برادرش دچار شه.
برادرش هم همین احساس رو داشت وقتی نامجون میگفت عاشق سوکجینم؟ حس بدی بود . حداقل تو این مورد درکش میکرد.
+هیونگ؟سوکجین هومی گفت و نوشیدنی رو مکید. وقتی جوابی نگرفت سرش رو از سمت تلوزیون به نامجون چرخوند و دوباره گفت :
-هوم؟نگاه خیره نامجون، حس گرما رو به گونه هاش منتقل کرد. طوری که دوست داشت چشم هاش رو ببنده و پشت دست هاش قایم شه. یا بال هاش رو باز کنه و جلوی صورتش بگیره.
+میشه بزاری..بغض گلوی نامجون رو گرفت و ادامه نداد. میترسید بی ادبی باشه اگه از سوکجین بخواد به یاد جین بغلش کنه. حس حماقت میکرد.
چرا باید پیش جین یاد سوکجین میبود و حالا که از دستش داده بود، یادش میفتاد؟ شاید از اول هم سوکجین واسطه رسوندن نامجون به عشقش بود و جایی تو قلب نامجون نداشت. شاید هم نامجون انقدر گیج بود که نمیدونست چی درسته و چی غلط.
-گریه نکن نامجون
سوکجین با لحن آرومی گفت و نفس عمیقی کشید. دستش رو باز کرد تا نامجون خودش رو تو بغلش جا بده. و وقتی نامجون بی درنگ خودش رو سمت آغوش سوکجین پرت کرد لبخند زد.-اگه زیاد گریه کنی، چشمات قرمز میشه و میسوزه. دلت میخواد درد بکشی؟
گریه نامجون به حدی شدید شده بود که نمیتونست صحبت کنه. دوست داشت داد بزنه. دوست داشت بگه قلبم تیر میکشه ، قفسه سینم میسوزه، تمام بدنم درد میکنه. ولی حتی نمیتونست درست نفس بکشه.
بغل سوکجین رو دوست نداشت، مثل آستا به کمرش فشار وارد نمیکرد، گردنش رو نمی بوسید، یا براش حرف های منحرفانه نمیزد. سوکجین نرم بود. خیلی نرم.
ESTÁS LEYENDO
Devil's Love 1 | Jinjoon.Namjin § Full
Fanficکیم نامجون، پسری که روحش پاک پاکه... حتی شفاف تر از آب زلال! عاشق یه پسر شده. ولی مشکل این نیست! مشکل اینه.. اون پسر یه "فرشته" است و فرشته ها حق عاشق شدن ندارن! کنار اومدن با عشقی که بهت علاقه نداره راحته؛ ولی کنار اومدن با شیطانی که تشنه به خونته...