-کی اونتو عه؟
النا پرسید و یونگی با لحن نگرانی اسم جونگکوک رو یه زبون آورد.در اتاق توسط دستای ظریف و لرزون النا باز شد و اولین چیزی که توی محدوده دید اون دو نفر قرار گرفت، تکه های گلدونِ شکسته شده بود.
نگاهشون که کمی جلوتر رفت، به پسری رسید که با یه تیکه شیشه ی بزرگ توی رگ مچ دستش، داشت بهشون نگاه میکرد.
النا هینی کشید و دستاشو روی دهنش گذاشت، شوگا هم سمت پسر رفت و خواست بلندش کنه که داد جونگکوک متوقفش کرد.
-به من دست نزن عوضی!جونگکوک داد زد و بیشتر تو خودش جمع شد. قامت بلند مردی پشت النا قرار گرفت و باعث شد جونگکوک نگاهشو از شوگا بگیره و به مردی که با بالاتنه ی لخت کنار دخترک ایستاده بود، بده.
النا با دنبال کردن رد نگاه جونگکوک، چشمش به تهیونگ افتاد و با دیدن رد چنگ ها و جای دندونای خودش روی بدن برادرش، قرمز شد.
-چخبره.تهیونگ بی حوصله پرسید و به صحنه دراماتیک روبروش خیره شد.
النا با دیدن تیکهای از گلدون توی مچ دست جونگکوک، بلافاصله با دو سمت جونگکوک رفت و بی توجه به خورده های گلدون که پای سفیدش رو گلگون میکردن، کنارش زانو زد.
-یونگی کیت کمک های اولیه رو از آشپزخونه بیار.النا گفت و بعداز رفتن یونگ، به حوله ای که روی کاناپه تا شده بود چنگ زد.
حوله رو با دقت دور دست جونگکوک پیچید تا کمتر ازش خون بره.پاهای خودش میسوختن اما مهم نبود تا وقتی که این پسر اینجوری داشت جون میداد.
جونگکوک با چشمهای اشکی به دختری که با موهای فر، بالای سرش درست مثل فرشته های نجات زانو زده بود خیره شد و آروم زمزمه کرد.
-درد داره...النا با دست آزادش سر پسر رو توی آغوشش مخفی کرد و آروم شروع به دلداری دادنش کرد: میدونم میدونم یه کوچولو طاقت بیار خوب میشه باشه؟
جونگکوک میون گریه، لبخندی از حس امنیتی که گرفته بود زد و سرشو تکون داد.
چند ثانیه بعد پسر مو شکلاتی، به اتاق برگشت اما با دیدن صحنه جلوش خشکش زد.
النایی که با پاهای زخمی و تیشرت گشاد و سفیدش، شبیه نقش مثبتِ فیلمها، تنِ جونگکوکِ زخمی رو به آغوش کشیده بود و تهیونگی که با چشم های لیزری به اون دو چشم دوخته بود.-بیا کیت رو بگیر.
گفت و اون سه رو متوجه حضورش کرد.
النا سرِ سنگینِ جونگکوک رو از قفسه سینهاش فاصله داد و منتظر یونگی موند.بخاطر خورده شیشه های گلدون، مجبور شد کیت رو سمت النا پرت کنه؛ النا هم روی هوا کیت کمک های اولیه رو گرفت و درش رو باز کرد.
بسته بندی آلومینیومی پد رو برداشت و به محض اینکه بوی تندش رو استشمام کرد، جونگکوک دگرگون شدن حالش رو به خوبی حس کرد.
دختر، جسم پنبه ای رو روی زخم باز و دردناک کوک کوبید و با جیغ نه چندان مردونه ی جونگکوک، دلش ریش شد و طرفِ تمیزِ حوله ای که تا الان دور زخمش بسته بود رو میون لبهای خشک پسر مقابلش قرار داد و با لحن آرامش بخشی، جونگکوک رو آروم کرد.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
RainMan
Фанфик"من حاضرم شیطان رو تا ابد بپرستم اگر تو اون شیطانی، کیم." جئون جونگکوک، آرتیست رده پائینی که برای از بین نرفتن محبوبیتش، حاضره دست به هرکاری بزنه. حتی اگه اون کار تمام محاسباتش برای زندگی رو به هم بریزه. چه کسی پشت اون کشش غیرقابل کنترلِ مشهور ترین...