جیسونگ عجیب شده بود .
دوشنبه بود و پسر سنجابی خیلی اصرار داشت که همراه دوستش به استودیو بره و البته که فلیکس مشکلی نداشت ؛ چیزی که عجیبش میکرد این بود که دوستش امروز زیادی هیجان زده و یکم ... مضطرب به نظر میرسید ؟
پسر کک مکی نمیفهمید کجای رفتن به استودیویی که قبلا هم چند باری رفته بود ، اینقدر هیجان انگیزه !
بالاخره آخرین کلاسشون هم تموم شد و دو پسر بعد از چند دقیقه منتظر موندن ، با شنیدن صدای بوق ماشین هیونجین به سمتش رفتن .
با دیدن دختری که صندلی کنار هیونجین رو اشغال کرده بود ، هردو به سمت در عقب رفتن و پیش یونجون و سوبین که به خاطر جا شدن فلیکس و جیسونگ جمعتر نشسته بودن ، جا گرفتن .
دختر که شباهت زیادی با هیونجین داشت ، سمتشون برگشت و لبخند عریضی رو لباش نشست :
_ هی گایز ! من یجیام ، خواهر هیونجین .
فلیکس قبلا یه بار مادر و خواهر دنسر بزرگتر رو تو استودیو دیده بود پس با لبخند دلنشینش سلام کرد اما جیسونگ که آشناییای با یجی نداشت ، شروع به معرفی خودش کرد :
_منم جیسونگم ، دوست فلیکس .
در طول راه هیونجین از آینه جلوی ماشین نگاهای زیر زیرکی به پسر کک مکی مینداخت و کمتر تو بحثاشون شرکت میکرد فلیکس سعی کرد نگرانیش برای حال دنسر بزرگتر رو نادیده بگیره.
بالاخره به مکان مورد نظرشون رسیدن و دقیقا چرا فلیکس حس میکرد آدرنالین حتی تو جو استودیو هم حس میشه ؟!
آروم از هیونجین پرسید :
_ هیونی ، اتفاقی افتاده ؟
چشمای هیونجین گرد شد ولی سریع خودشو جمع و جور کرد :
_ نه ، چه اتفاقی ؟
فلیکس کمی مردد شد :
_ نمیدونم ... آخه... همه یه جوری ان
پسر بزرگتر دو ثانیه مکث کرد :
_... لیکس به نظرم باید بیشتر به خودت استراحت بدی . درس خوندن و تمرین کردن بهت فشار آورده .
و بدون اینکه وقتی واسه جواب دادن بهش بده ، ازش دور شد .
فلیکس حتی فرصت هنگ کردن هم نداشت چون بلافاصله جیسونگ با کشیدن بازوش اون رو به گوشه رختکن برد و زمزمه کرد :
_میگم لیکس ، نمیخوای یکم میکاپی چیزی بزنی به صورتت ؟
فلیکس سرشو به نشونه تایید تکون داد .
_ خب بیا من برات انجامش میدم
ابرو های فلیکس بالا رفت :
_ولی خودم میتونم
YOU ARE READING
LOVE STORY
Fanfictionهمه چی عادی بود تا وقتی که هیونجین به خودش میاد و میفهمه خیلی وقته به فلیکس زل زده... main couple : Hyunlix side couple : Yeonbin genre : romance_fluff written by : Vikta