♥︎پارت 2♥︎

2.2K 345 21
                                    

ته بعد از اینکه حمام آماده شد، همونطوری که امگای زخمیشو بغل کرده بود به سمت ورودی حمام رفت و بعد از اینکه خدمتکارا در رو براشون باز کردن وارد شد و بهشون اشاره کرد تا در رو ببندن.

آلفا جفتش رو روی سکوی سنگی کنارش گذاشت و پارچه ی سیاه رنگ دور کمر خودش رو باز کرد و گوشه ای انداخت

+آم.. من خودم میتونم انجامش بدم آلفا..

_مشکلی نیست

+خب به خدمتکارا میگم اینکارو بکنن..

ته با شنیدن کلمه ی خدمتکارا نگاه معنا داری به کوک کرد و یه ابروشو بالا انداخت

_میدونی یه آلفا با چی عصبی میشه؟!

+ن.. نه..

_یه امگای سرکش و حرف گوش نکن!

+م.. من منظوری نداشتم!

کوک با ترس اینو گفت و ساکت شد..

_اینجا کسی حق نداره به بدن امگای سلطنتی من دست بزنه حتی خدمتکارا پس بهتره دیگه حتی حرفشم نزنی!
+ب.. بله آلفا!

ته خوبی ای زیر لب گفت و پارچه ی دور کمر جفتشو درآورد

امگای ظریفشو از روی سکوی سنگی بلند کرد و توی آب گذاشت

همونطور که سر پا بود پارچه ی تمیز و سفید رنگی از کنارش برداشت و خودش هم کنار کوک نشست.

تهیونگ پارچه رو به آرومی روی پوست زخمی و دردناک جفتش می‌کشید و بدنش رو تمیز می‌کرد
_اسمت چیه
آلفا همونطوری که داشت بدن کوک رو تمیز می‌کرد یک دفعه ای اینو پرسید و به صورت جفتش خیره شد
+جئون.. جونگ کوک

_پس از خانواده ی جئون هستی!

+ب.. بله

_منو تهیونگ صدا کن

‌+باشه.. تهیونگ

کوک اینو گفت و خنده ی دندون خرگوشی ای کرد
ته با دیدن خنده ی کوک لبخندی زد
"با خرگوش هیچ فرقی نداره حیف یکم عضله ایه!"

آلفا اینو با خودش گفت و بعد از اینکه بدن کوک رو کامل تمیز کرد کمی جاشو تغییر داد و سر کوک رو به خودش نزدیک تر کرد و شروع به شستن موهای امگا کرد

کوک با حس انگشتای کشیده و باریک تهیونگ توی موهاش چشماشو بست و لبخندی زد که رایحه ی شیرینش به مشام آلفا رسید

_ازین به بعد همیشه موهاتو میشورم

+چ.. چی؟ چرا؟

_رایحه ات

کوک یکدفعه ای سمت الفا برگشت

+مگه حسش کردی؟؟

_یه چیزی هست به اسم پیوند بین من و تو و من به لطف اون همه چیزتو میفهمم!

ته با تمسخر اینو گفت و نیشخندی زد

+مسخره ام نکن.. خب..نمیدونستم تا این حد قویه!

𝑤ℎ𝑎𝑡 𝑤𝑖𝑙𝑙 ℎ𝑎𝑝𝑝𝑒𝑛? ❥︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora