《9》

265 72 42
                                    

فلشبک..

به دستای جیمین نگاه کرد و سعی کرد ازش تقلید کنه

جیمین:هیونگ..یکم اروم تر برش بده اون توت فرنگیارو برای روی کیک میخوایم..

جین نفسشو محکم بیرون داد و چشماشو روی هم فشرد

جین:سختش نکن جیمینا چرا سالم نمیزاریشون

جیمین:هیونگ..تولدمه..همیشه با مامان..اینکار میکردم  بیا کیک تولدمو باهم درست کنیم دیگه..فقط چندتا توت فرنگیه دیگه مونده

جین دلش نمیخواست دل پسر کیوت کوچیک کنارشو بشکنه..

"تو برای اینکه بهت نه بگم زیادی کیوت و شکننده ای"

جین:باشه چشم امروز روز شماس

جوابی از طرف جیمین نگرفت و شروع کرد به برش دادن توت فرنگیا

وقتی صدای بالا کشیدن بینی جیمین رو شنید  چاقو رو گذاشت و از شونه جیمین گرفت و به طرف خودش بگردوند

اولین باری بود ک میخواست با جیمین کیک درست کنه جون دفعات قبل با بقیه خدمتکارا درست میکرد ولی الان پدر و مادرش به یه سفر رفته بودن و جین هم همرو مرخص کرده بود ..

وقتی چشمای خیس از اشک جیمینو دید اخم کرد

جین:گریه نکن..امروز تولدته

جیمین:نمیتونم هیونگ..

جین دستشو گوشه چشم  جیمین کشید

جین:حیف این چشما نیست که خیس بشن...

جیمین:دلم تنگ شده..

جین دستشو داخل موهاش کشید و با دست دیگش خیلی ناگهانی جیمین رو به سمت خودش کشید سرش رو با دست روی شونش گذاشت و بهد کمرشو نوازش کرد
جیمین شوکه شده بود و گریه کردن رو فراموش کرد

خیلی اروم گفت:هیونگ..پیشبندم کثیفه.. لباست..

جین:هیششش عیبی نداره میتونم بعدا بشورمش

جیمین اروم دستاشو بالا اورد و یکیشو روی شونه جین گذاشت و دست دیگشو روی بازوش

جیمین:مرسی که کنارمی...

جین لبشو به دندون گرفت و اب دهنشو قورت داد و به اطراف نگاه کرد..

بیشتر جیمینو به خودش فشرد طوری که دیکش بالای دیک جیمین قرار گفت(خاک تو سر انحراف مغزیم کنم:"))

جین:ازم نمیترسی؟

جیمین:چرا باید بترسم..

جین:چون... بیخیالش

به سرعت از جیمین جدا شد و نگاهشو به  طرف توت فرنگیا کشوند

جین:تموم شد..میرم توی سالن توهم با کیک بیا..

جیمین سر تکون داد و اشکای دور چشمشو پاک کرد و به سرعت شروع کرد به تزئین کیک تولدش

جین به طرف زیر زمین رفت جایی که مشروب هارو اونجا نگه میداشتن

F By Fame(taejin)Where stories live. Discover now