16(end)

1.5K 138 15
                                    

سه ماه بعد
************
تهیونگ:
*********
لباس مشکی کوک توی تنش خودسو خوب نشون میداد
سه ماه از درخاست ازدواجمون میگذره
توی این سه ماه کوک یه ادم دیگه شده‌...
تمام خلافاشو گذاشت کنار و قراره باهم یه زندگی معمولی داشته باشیم
اومد سمتم و چشماش درشت شد
+ته چقدر زیبا شدی
ناباورانه نگام میکرد
_ایطور نگام نکن خجالت میکشم
+عاشقتم ته ممنون که این زندگی خوبو بهم هدیه دادی💖
_عاشقتم کوک ممنون که عشقمو قبول کردی
به سمت سالن رفتیم همه تشویق کردن
عاقد میخوند و ما بله دادیم
وقتشه برگردیم خونمون
کلبه عاشقیمون
توی ماشین
با یه موزیک اروم...
دلم نمیخاد این جاده تموم شه‌...
تا ابد....
_عاشقتم کوک...
با چشماش نگام کرد
+اونقدری که هیچی جز تو واسم اهمیت نداره ته

((پایان))

خب نویسنده داره باهاتون صحبت میکنه😢
دلم‌نمیخواست این داستان تموم بشه اما چون شرایطم بده مجبور شدم تمومش کنم خیلی برنامها داشتم براش میتونستم داستانو کش دار تر کنم😭
اما متاسفانه من الان جایی زندگی میکنم که ۴ روزه داره زلزله میاد و معلوم نیست زنده بمونم یا بمیرم
پس داستانامو باید زودتر تموم کنم
دوست ندارم نیمه ول بشن
و بازم مرسی که میخونید
ووت کامنت فالوو یادتون نره
انشالله اگر زنده موندم شاااااید فصل دومی در کار باشه
بازم مرسی عاشقتونم بوص بوص💖💖💖💖💖

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Apr 22, 2021 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

Feeling silent VKOOKDonde viven las historias. Descúbrelo ahora