┨Chapter 34.5├ crack

638 78 117
                                    

به زور یه نیم پارت ادیت کردم، فقط چون دلم برای نوشتن رز لک زده بود. 🥺
بعد تموم کردن رز یدور اساسی باید بشینم ویرایش بزنم قبل گذاشتن فایل کامل❤️
زندگی خیلی سخت و پیچیده جلو میره، بعضی وقتا دلم میخواد روز 48 ساعت میبود بحای 24 ساعت.
امیدوارم ازش لذت ببرید.

بعد از ناهار کای کیونگسو را با خودش سوار ماشین کرده بود و به فروشگاه بزرگی رفته بودند. این اولین باری بود که کیونگسو متوجه میشد حالا در سئول نیست. تا به حال سفر خارج کشوری نداشت و ژاپن اولین کشوری میشد که میدید. عمارت فاصله ی زیادی تا شهر داشت. شاید چیزی حدود یک ساعت و خورده ای رانندگی با سرعت بالا که کیونگسو فقط سایه ای از جاده و درخت ها میدید از جلوی چشمانش محو میشد.

وقتی وارد پارکینگ ساختمان بلندی شدند و بعد کای او را از ماشین پیاده کرد و سمت اسانسور رفتند کیونگسو فکر نمیکرد با فروشگاه بزرگ لباسی رو به رو شود. حتی فکرش را هم نمیکرد کای به همچین چیزی اهمیت بدهد یا دقت کند.

هرچند با وجود بردن کیونگسو برای خرید لباس چیزی نپرسید و تماما خودش انتخاب کرد. انگار فقط کیونگسو برای تن کردن و مطمئن شدن از اندازه ی لباس ها انجا بود. چندین بار کیونگسو به خاطر رنگ تیره یا مشکی لباس ها اخم کرده ولی کای اهمیتی به حالت چهره اش نداده بود.

کیونگسو اکثرا رنگ های شاد و روشنی میپوشید و حالا کای داشت چیزی انتخاب میکرد که دقیقا برعکس شخصیت کیونگسو بود. رنگ های تیره و تاریک چیزی نبودند که واقعا کیونگسو طرفدارش باشد. چندین بار لباس روشنی برداشه بود اما کای تنها ان ها را سرجایش برگردانده بود.

بعد از خرید و جنگی که در سکوت داشتند و برنده ی نهایی اش کسی جز کای نبود خیلی زود برگشته بودند.
کیونگسو میخواست پیشنهاد قدم زدن و امتحان کردن غذاهای خیابونی که دکه هایش خیابان را پر کرده بود بدهد اما چیزی نگفت. خودش هم نمیدانست چرا چیزی نگفت. ترجیح داد از پشت شیشه ها نگاه کند. شاید روزی غیر از امروز انتخاب بهتری برای امتحان کردن همچین چیزی میشد. امروز فقط همه چیز زیادی بنظر میرسید.

کیونگسو کای را در سکوت تا داخل خانه دنبال کرد. پلاستیک های سنگین خرید دستش را سرخ کرده بود. حالا باید وسایلی که کای برایش خریده بود را به اتاق کای میبرد؟

کای درحالی که کتش روی دستش مینداخت به کیونگسوی گیج اخم کرد.

-چرا منتظری؟ فکر میکردم بری و وسایلت رو بچینی. قرار نیست که اونا رو توی دستت نگه داری.

-من..باید..وسایلم رو کجا بزارم؟

-دنبالم بیا.

کای از پله ها بالا رفت. جلوی اتاقی کنار اتاق خودش ایستاد و درش را باز کرد. این با اتاقی که کیونگسو قبلا انجا میماند فرق داشت. کیونگسو به خوبی میتونست ببیند اتاق قبلی اش، اتاق روبروی اتاق کای، اتاق مهمان بود اما این اتاق و چیدمان خاص و عجیبش نه!

Du hast das Ende der veröffentlichten Teile erreicht.

⏰ Letzte Aktualisierung: Apr 24, 2021 ⏰

Füge diese Geschichte zu deiner Bibliothek hinzu, um über neue Kapitel informiert zu werden!

" My Broken Rose "[S2 Uncomplete]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt