کابوس

188 23 1
                                    

با صدای تصادف طبق معمول بیدار شدم
دیگه عادت کرده بودم ب این خواب ها ی  بی سرت وته

نگاه ب دورو برم کردم و دوباره پر از سوال شدم
دیدم  همون تهیونگ اینجا نیست اروم اروم رفتم پایین برای اینکه شک نکنه صداش میکردم

_ ته

_ته

کلافه شدم

_ته مگه با تو نیستممم کجاییی
(با صدای فریاد بخونید مثل وقتی مامانتون رو کار دارید)

وجدان:راحت باش جناب جانگ کوک اصلا تورو ب بردگی نگرفتن اصلا نمیدونیم  اینجا چخبره انگار تهیونگ ننه توعه ک اینطور صدا ش میکنی
بکننن راحت باش مردی نگی چیشد

+ اه کوک بیدار شدی  بیا پایین یچیزی بخور بداخلاق شیرموز برات درست کردم

_با کلمه شیرموز دویدم پایین

وجدان:این باز خر شد که پوفففف

سر میز اروم نشستم

_ته

+ هم

_ من یسوال بپرسم؟

+توکه الان پرسیدی

_نه میشه ی سوال دیگه بپرسم

+بازم پرسیدی

تهیونگ داشت میخندید و من کلافه شده بودم

*وجدان خوشمان آمد این خیلی باحال حرصت میده

بخودم ی  خفه شویی گفتم ک وجدان عزیز ساکت شن

_ من همه چی یادم نیست تو میشه برام تعریف کنی

حالت چهره اش از خنده ب جدیت تمام عوض شد

+این سوال نبود

_خب پس درباره اون تابلویه دونفره بگو  چرا زدی اخرین دیدار بعدش چیشد

+من کار دارم

از سر میز بلند و سمت طبقه بالا رفت

وجدان :شیرموزت رو بخور بابا

شروع کردم خوردن صبحونه

بعدش رفتم طبقه بالا زیر زیرکی  نگاهی بهش می انداختم اون واقعا جذاب بود

هرچند دزدیده بود منو ولی حاظر بودم برای همیشه گروگان این فرد باشم

اون دوتا تیله مشکلی چشماش و پیشونی ک موهاش ب اون زیبایی روش  اشفته بود بهترین اثر هنری دنیا بود

د.ا.د تهیونگ

نمیدونم چرا انقدر اصرار داره ک بدونه چه اتفاقی افتاده
شاید حقشه که بدونه ولی تنها با دونستنش دوباره از من دور میشه
نباید بزارم دوباره از دستش بدم
نباید بفهمه من باهاش چیکار کردم
همینطور ک به سمت اتاق کارم میرم ذهنم پر از نباید ها و باید ها رو چک میکنه
اتاق کار من توی تمام این دوران پناهگاهی بود برای خلاص شدن از شر همه فکرام و دلتنگیام
پشت میز کارم میشینم و شروع میکنم به چیدن برنامه کاری برای رونمایی ماشین جدید
این ماشین حرف نداشت ، کاش متوجهه میشد تمام این سال ها تلاش کردم رویاش رو به حقیقت تبدیل کنم حالا که رویا اون به حقیقت تبدیل شده بود
خودش بین دنیایی حال و گذشته گیر افتاده بود

_ هنوز داری دید میزنی بچه؟

+من دید نمیزنم

_ پس دقیقا داشتین چیکار میکردین؟

+ داشتم بی اجازه نگاه میکردم اتاق رو نه تو رو اشتباه برداشت نکن ، نمای قشنگ و استحکام خوبی داره

_ عجب پس متخصص طراح داخلیی یا معمار؟

+ میرم اتاقم ،چقدر تو سوال میپرسی

با کوبیده شدن در از حرص و شنیدن صدای دویدنش تک خنده کوتاهیی کردم از اینکه هنوز بچه اس و من عاشق همین بچه بودنشم

v4Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang