دکمه رو چند باری فشار داد و صدای ضبط ماشین رو بیشتر کرد...
"We'll take the highway to heaven
And I can't wait to love you all alone... "
سرخوش با اهنگ همخونی میکرد و با اانگشتاش روی فرمون همراه با ریتم ضربه میزد...
دل توی دلش نبود...
دوباره توی اینه نگاه کوتاهی به موهای قهوه ایش انداخت... نمیدونست عوض کردن رنگشون کار درستیه یا نه...
خب در نهایت باید اینکار رو میکرد ولی بجای فردا امروز انجامش داد تا جهیون رو بیشتر سوپرایز کنه...
با تصور اینکه چهره ی جهیون قراره بعد از دیدن اون با موهای قهوه ای چطور میتونه باشه لبخند عمیقی روی صورتش جای گرفت و پاش رو بیشتر روی گاز فشار داد...
عقربه ها ساعت ده رو نشون میدادن و اون جلوی در خونه ی ویلایی کوچیکی توی یکی از محله های خلوت سئول ایستاده بود...
هنوز باورش نمیشد دقیقا رو به روی خونه ی جهیونه و فقط کافیه تا اون در فلزی باز شه...
پشت اون دیوارای سنگی قلب تیونگ پنهون شده بود و حالا بعد از مدتها قرار بود به جسمش برگرده!
بسته ی گل رو توی بغلش گرفت و رو به روی در ایستاد...
نمیدونست چرا اونهمه گل گرفته...شاید با خودش فکر میکرد بعد از اینهمه مدت بهتره دست پر به دیدن عشقش بره
ولی اخه اینقدر پر؟!
اون گلا به سختی توی بغلش جا میشدن!
نگاه کوتاهی به شکوفه های ریز بنفش انداخت و نفس عمیقی کشید
_جهیون گل دوس داره... هرچی بیشتر بهتر!
دستش رو دراز کرد و زنگ رو فشار داد...
قلبش به سختی میکوبید و استرس همه ی وجودش رو گرفته بود... چند ثانیه گذشت اما هیچ خبری نشد...
دوباره زنگ زد...
و باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد...
دلش ریخت...
« نکنه...
نکنه خونه نیستن... شایدم هنوز خوابن و مزاحم شدم
اصلا شاید ادرسو اشتباه اومدم؟! »
لباش به سمت جلو متمایل شدن... برای بار اخر نگاه غمگین و ناامیدش رو به در انداخت که در با صدای تق ارومی باز شد...
وقتی در رو باز کرد تصویری مقابل چشماش دید که باعث شد زمان متوقف بشه...
پسر ریزه میزه ای که پشت بسته ی بزرگ گل گم شده بود و صورت کوچیکش از لا به لای شاخه های گل دیده میشد...
واقعا خودش بود؟!
واقعا رویا نبود؟!
این پری کوچولوی جهیون بود که رو به روش ایستاده بود؟!
نگاه جهیون روی موهای قهوه ای پسر ثابت موند...
همیشه فکر میکرد تیونگ با موهای بلوند و روشن مثل فرشته هاست اما تیونگ مو قهوه ای...
جهیون این رو میپرستید!
YOU ARE READING
𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐜𝐚𝐥𝐥 𝐦𝐞 𝐡𝐲𝐮𝐧𝐠 ✥ 𝐣𝐚𝐞𝐲𝐨𝐧𝐠-𝐜𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞
Romance➷couple: jaeyong, johnten ➷genre: romance , slice of life ➷summary: اون همیشه مجبور بود تظاهر کنه چیزی جز هیونگ نیست ولی... به خودش که نمیتونست دروغ بگه هیچوقت جهیون رو به چشم یه دونسنگ ندید!
