صدای قدم های بلند و پر ابهت جین بلند شده بود یا شاید آستاروث اینطور فکر میکرد. بعد چندین سال عذاب دوباره حس غرور داشت.
به اینکه معشوقش تونسته بود از اون سرزمین نجاتش بده! پس ارزششو داشت که تحمل کنه و حالا به همه بفهمونه، چقد همدیگر رو دوست دارند.
اتاق باشکوه آستاروث، خاک گرفته و بلا استفاده مونده بود و به خاطر همین میتونست لباس های قدیمی اش رو استفاده کنه. وقتی ظاهر ترسناکی برای خودش درست کرد سمت اقامتگاه دختر راه افتاد.
-آستاروث. مطمئنی میتونی؟
با لحن ترسیده سورگات، جین عصبی شد.-به من اطمینان نداری؟
سکوت شیطان همه چیز رو مشخص میکرد.-پس دنبالم نیا که خیانت کار نباشی..
پوزخندی ته جمله اش زد و دوباره راه افتاد. اصلا اهمیتی نداشت که نگاه بقیه ترسیده، گیج شده یا هر چیز دیگه ای بود. جین باید سلطنتش رو پس میگرفت!***
-جرات نکن اون طوری نگام کنی
نامجون معذب شده جا به جا شد و سرش رو پایین انداخت.
+آخه هیونگ کار بدی نکردم
-باز شروع نکن نامجوننامجون نگاه چپی به سوکجین انداخت و زیر لب نق زد:
+نباید درو باز میکردم
-باز کردی چی شد؟ فقط سه ساعت تموم من بیچاره رو سرپا نگه داشتی...نامجون لبخند در حال شکل گیریش رو خورد و آب دهن قورت داد. عصبی شدن سوکجین خیلی بامزه بود
-میخوای چی کار کنی؟+ادامه زندگی با آستا تو جهنم شایدم همین جا. فرقی نداره..
-نامجون
با داد سوکجین، که خودش هم تعجب کرده بود نامجون، ساکت شد.
+خب چی بگم؟-آستا باید برگرده. معلوم نیست تو جهنم چه خبره. شاید اون شیطان جدید قدرت مند تر باشه و حتی جینو نابود کنه. اینو میخواستی؟
+چ. چرا؟ ناب..-آره نابود. بمیره. مرگ. حداقل تو اون سرزمین زنده بود
+معذرت میخوام
-از کی معذرت میخوای؟
با لحن عصبی جین، نامجون جا خورد.+آستا!
ترسیده خودش رو به جین چسبوند و گردنش رو بویید.
-اینجا چی کار میکنی جوجه فرشته؟
سوکجین عصبی از لحن برادرش پوزخند زد.-خرابکاریاتو کردی؟
-آره نگران نباش
لحن خونسرد جین، آرامش رو به تن نامجون برگردوند.
+حالت خوبه؟ چیزیت نشد؟-معلومه که چیزیم نمیشه لیتل. به مزخرفات این پیرمرد غرغرو گوش نده
سوکجین دوست داشت از عصبانیت اون جا رو به آتیش بکشه. ولی نمیشد. اولا نامجون اونجا بود و قتل محسوب میشد. دوما این برای یه فرشته گناه بود و سوما عصبانیتش به خاطر ذات پاک فرشته ها اونقدرها هم دووم نمیآورد،.
-خدا. جلوی من ازین کارا نکنید
سوکجین با لحن چندشی گفت و سرش رو برگدوند. دیدن بوسه برادرش اصلا چیز خوشایندی نبود و مطمئن بود جین این رو میدونه. به خاطر همین بی مقدمه اون کار رو انجام داد و با یه پوزخند عمیق ترش کرد.
STAI LEGGENDO
Devil's Love 1 | Jinjoon.Namjin § Full
Fanfictionکیم نامجون، پسری که روحش پاک پاکه... حتی شفاف تر از آب زلال! عاشق یه پسر شده. ولی مشکل این نیست! مشکل اینه.. اون پسر یه "فرشته" است و فرشته ها حق عاشق شدن ندارن! کنار اومدن با عشقی که بهت علاقه نداره راحته؛ ولی کنار اومدن با شیطانی که تشنه به خونته...