همین که شنلیانگشنگ داشت به اغما میرفت، متوجه صدای برخورد قطرات باران به چتری شد. بارانهای تابستانی تند و سنگین بودند و وقتی قطرات باران به سایبان میخوردند، مانند طبلهای پر سروصدای جنگ، آهنگ مینواختند و او را از دنیای بیهوشی و خواب بیرون میکشیدند.بعد از باز کردن چشمانش، اولین چیزی که در مقابل چشمانش پیدا شد، زیر چتری بود که با نیهای طلایی رنگی مزین شده بود. آن نقاشی، طبیعت را به شکل واقعیاش و درماندگی گیاه در برابر دیگر عناصر را به نمایش گذاشته بود.
او صدای کسی را شنید که میگفت: «این بارون زیاد دووم نمیاره و به زودی تموم میشه.» چینچینگ، که چتر را در دستانش گرفته بود و او را تماشا میکرد، متوجه انگشتان لرزان مرد شد و به جلو خم شد.
در آن تپههای خشک و بیابانی، به جز آن دو نفر هیچ نشانهای از حضور دیگران وجود نداشت. شنلیانگشنگ که به شدت زخمی شده بود، به پرستشگاهی متروکه در آنجا رسیده بود و قصد داشت برای فرار از باران وارد آن شود تا به جراحاتش رسیدگی کند. بدبختانه، بدن او قبل از اینکه بتواند وارد شود، جلوی در ورودی ضعف رفت و غش کرد.
پرستشگاه توطی¹ مدتها پیش از بین رفته بود و چنان خرد و خاکشیر بود که درِ ورودی آن در میان گلولای غرق شده بود. شنلیانگشنگ آن را لگد مال کرده و روی تختههای چوبی آن افتاده بود و در حدود مدت زمان سوختن نیمی از چوب عود² از حال رفته بود.
____________________________________________
1- T’uti در لغت به معنای «خاک و زمین» هست و به خدا/خدایانی که توی منطقه محلی ساکن هستن اشاره داره.
2-یک واحد زمانی که قبلاً در چین استفاده می شد.جریان خون آنقدر زیاد بود که باران توانایی پاک کردنش را نداشت. سرخی خون به درون تختهها نفوذ میکرد و دوباره با آب باران به سطح چوب میآمد. خون تازهی جاری بر روی زمین، بیشباهت به نقشونگارهای سرخ روشن میانِ منبتکاریهای پایین تابوتها نبود.
چینچینگ، با دیدن وضعیت آن مرد که به طرز رقتانگیزی میان مرگ و زندگی معلق مانده بود، از پرسیدن سوالش تردید داشت ولی از او پرسید: «اسمت چیه؟ اگه بمیری اینطوری راحتتر میشه برات یه سنگ قبر درست کرد.»
در همان زمان که چینچینگ صحبت میکرد، شنلیانگشنگ داشت با هستهی ‹چی›³ خود تجدید قوا میکرد. هر ذره از بدنش به گونهای غرق در درد بود که گویی هزاران تیغهی شمشیر در بدنش فرو رفته بود و او حتی نتوانسته بود، از درد فریاد بکشد.
چینچینگ که هیچ پاسخی دریافت نکرد، با خود فکر کرد که این مرد نمیخواهد در آنجا به زندگی خود پایان دهد، پس سرش را تکان داد و گفت: «حقیقتا، زنده موندن بهتر از مُردنه.»
YOU ARE READING
Living to Suffer / Persian Translation
Action↝ ᴛɪᴛʟᴇ: ᝰ* Living to Suffer ☂💔 ᝰ* Huo Shou Zui ↝ ᴀᴜᴛʜᴏʀ: ᝰ* Tang Jiuqing 🐍 ↝ᴇɴɢʟɪsʜ ᴛʀᴀɴsʟᴀᴛᴏʀ: ᝰ* Chinese BL Translations 🎋 ↝ ɢᴇɴʀᴇ: ᝰ* Drama, Historical, Mature, Romance, Smut, Tragedy, Wuxia, Yaoi 💦 ↝ sᴛᴀᴛᴜs ɪɴ ᴄᴏᴏ: ᝰ* 20 Chapters (Comple...