ساعت حدودا دو شب بود و بکهیون که با دوش آب سرد بیست دقیقهایی که گرفت هم خستگیش از بین نرفته و چند ساعت رو روی تخت دراز کشیده بود و خیره به سقف فکر میکرد، تازه داشت خوابش میبرد.
پلکهاش داشتن روی هم میافتادن و مغزش داشت آرومآروم توی اقیانوس گیجی و خواب غرق میشد که صدای در، چشمهای نیمهبازش رو کامل باز کرد.
حتی قبل از اینکه به این فکر کنه که این وقت شب کی به خونهش اومده، پلکهاش رو روی هم فشرد و با حرص و خستگی زیر لب زمزمه کرد: «لعنت بهت!»
پتوش رو کنار زد و روی تخت دونفرهش چرخید. با تکیه دادن دستهاش به تشک پاهاش رو روی پارکتهای سرد قهوهای سوختهی اتاقش گذاشت و بعد از نفس عمیقی که کشید، بلند شد.
از اتاقش خارج شد و مستقیم به سمت راهرویی که به در ورودی خونهش میرسید رفت. انقدر ذهنش درگیر خوابی که بعد از چند ساعت هم نتونست داشته باشش بود که حتی از چشمی در نگاه نکرد تا ببینه کی پشت دره و با اخم کمرنگی دستش رو به سمت دستگیره برد و در رو باز کرد.
با فکر به اینکه احتمالا بازم هیچول با دوستدخترش دعوا کرده و برای دردودل به خونهی اون اومده، بدون اینکه نیمنگاهی به شخص پشت در بندازه با پاهایی که روی زمین کشیده میشدن به سمت نشیمن قدم برداشت و قبل از اینکه روی مبل سهنفرهی روبهروی تلویزیون بشینه و با چشمهای بسته سرش رو به پشتی مبل تکیه بده، صدای بسته شدن در رو شنید.
بعد از چند ثانیه وقتی متوجه قدمهای آرومی که به سمت نشیمن میاومدن شد، بدون باز کردن چشمهاش با صدایی که مناسب سکوت خونه بود گفت: «باز چیکار کردی که اون دختر ناراحت شد، هیچول؟»
چیزی رو بالای صورتِ روبه سقفش حس کرد و بعد صدای آروم و آشنایی پرسید: «هیچول کیه؟»
مغزش صدایی که شنید رو با صدای هیچولی که چند ساعت پیش وقتی به خونه رسید تلفنی باهاش حرف زد مقایسه کرد و درست لحظهای که فهمید این صدای بم متعلق به دوستش نیست، چشمهاش بلافاصله باز شدن. با دیدن یک جفت چشمی که با فاصلهی کم از صورتش بهش نگاه میکردن، دادی زد و سریع بلند شد.
چانیول که دستهاش رو دو طرف سر بکهیون به پشتی مبل تکیه داده بود و کمی خم شده بود تا صورتش روبهروی اون قرار بگیره، با برخورد سر بکهیون به فکش آخی گفت و با صورتی توی هم رفته دستش رو به قسمت دردناک فکش گرفت و عقب رفت.
وقتی بکهیون چرخید و با چشمهایی گشاد شده و ترسیده به پسری که سویشرت و شلوار جینی رو همراه با کلاه کپی که لبهش صورتش رو پوشونده بود نگاه کرد و لباسهای سرتاسر سیاهش رو دید، ضربان قلبش بالا رفته بود و کمی نفسنفس میزد.
اولین چیزی که به سرش زد دزد بودن شخص مقابلش بود. اما بعد فکر کرد که چرا باید یه دزد در خونهش رو بزنه و از اون بپرسه «هیچول کیه؟». اینکه آیفون خونهش به صدا در نیومد قابلقبول بود اما مطمئنا هیچ دزدی از صاحبِ خونهای که برای دزدی واردش شده، سوال نمیپرسه.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
The Gym
Hayran Kurguعنوان: باشگاه Title: The Gym کاپل: چانبک/بکیول Couple: Chanbaek\Baekyeol ژانر: درام، رمنس، زندگی روزمره، لیتل کمدی Genre: Dram, Romance, Silce Of Life, Little Comedy ─────────────── خواستهی بکهیون اینه که بدنی عضلهای و قوی داشته باشه. اما دکترش به...