《12》

242 58 58
                                    

سعی میکرد فکرشو جمع کنه... برخوردش با مین یونگی باعث شده بود تا به کاری ک میخواس انجام بده شک کنه

چیزی‌برای از دست دادن نداشت.. شرکتش بود که میتونست به پدرش بسپاره فوقش این بود که برمیگشت خونه پدرش و همه چیو از صفر شروع میکرد نه؟

صدای موزیک رو تا جای ممکن زیاد کرد و انگشتاش رو با ریتم روی فرمون تکون میداد

"این اهنگ عالیه اسم خوانندش چی بود؟اها جونگکوک"

با لرزش گوشیش و با دیدن اسم مادرش سریع تماس رو برقرار کرد

جین:سلام مامان

سوزی:سلام جینا کجایی؟

جین:دارم میرم شرکت چرا؟

سوزی:کی‌میرسی

جین:حدود بیست دقیقه دیگه؟...

سوزی:نیم ساعت دیگه میرسم  اونجا
مطمئن شو که اونجایی

با شنیدن بوق ممتد با تعجب به گوشیش نگاه کرد

"باورنکردنیه!قط کرد؟"

جین:حتی نگفتی چرا میخوای بیای..حتما باز درمورد اون نامجون‌ احمقه

بعد از پارک کردن ماشینش راه اسانسور رو پیش گرفت

بلافاصله بعد از ورودش به شرکت همگی بلند شدن و احترام کوتاهی گذاشتن و از دیدن جین ابراز خوشحالی کردن
جین سلام کلی داد و به طرف دفترش قدم برداشت و رو به منشی وفادارش گفت که دوتا قهوه ببره داخل

بلافاصله بعد از ورود به دفتر باشکوهش روی اولین مبل چرم ابی تیرش فرو ریخت و از روی میزش برنامه روز شرکت  رو برداشت و چک کرد
کار خاصی نداشت...قرار نبود چیزیو امضا کنه یا حتی برای بازدید به جایی بره پس فقط چشماشو بست تا مادرش بیاد و بگه چی شده..

"چقدر عجله داشت میتونست منتظر بمونه تا برم خونه"

بعد از چند تقه به در سوزی حضورش رو اعلام کرد و در نهایت پشت سوزی
منشیش با دوتا فنجون قهوه وارد شد

جین:خوش اومدی

سوزی:جیمین کجاست؟فک میکردم اینجا باشه

جین:پیش جکسونه داره خوش میگذرونه

سوزی:خوبه خوشحال شدم

جین:خب به هرحال چی شمارو اینجا کشونده و باعث شده بدون خداحافظی تلفن رو روم قط کنین

سوزی:قضیه رفتنت به پاریس به کجا رسید..

جین:چند ساعت دیگه با مین یونگی قرار دارم

سوزی:باید قبولش کنی...

جین حس کرد اشتباه شنیده

جین:باید چیکارش کنم؟

سوزی:درست شنیدی...حتی اگه پیشنهادی از جانبش نگرفتی باید بری پاریس

جین:چرا؟

F By Fame(taejin)Where stories live. Discover now