هر 6 نفر وارد سالن مهمونی شده بودن
میزها دونفر دونفر بود جیمین و نامجون کنار هم و یونگی و هوسوک کنار هم و تهیونگ و کوکی هم همینطور...
*ناممین قاتل منه*هوسوک و یونگی مشغول حرف زدن با بقیه مهمونا بودن
کوکی تهیونگ رو بغل کرده بود و دستشو زیر گردن تهیونگ گذاشته بود..نگاه همرو به تهیونگ حس میکردکنار گوشش آروم زمزمه کرد
_آقای کیم جذاب شدن امشبت داره کار دستمون میده میرم چشاشونو در میارمااااااا
تهیونگ دست کوکیو دور گردنش گذاشت
_رو ددیت غیرتی شدی؟تک خنده ای کرد..با صدای میزبان همه نگاهاشونو سمتش دادن
_دوستان گرامی خیلی ممنون که دعوت مارو قبول کردین
از آقای جانگ هوسوک و کیم نامجون واقعا متشکرم ...این دو بهترین شرکایی بودن که من داشتم
نامجون و هوسوک ایستادن و تعظیم کوتاهی کردن
بقیه مهمونا با تشویق به هر دو خیره شدن
میکروفونی دست نامجون و هوسوک دادن
_آقایون امشب ازتون میخوام راز موفقیتتون رو به هممون بگیدنامجون نیشخندی زد و میکروفون رو بالا گرفت
_آقای لی از شما انتظار نداشتم واقعا!!!
بنظرتون کسی جلوی رقیبش راز موفقیتشو میگه؟
و خنده ای کرد_آقای کیم هنوزم شوخ هستین و متقابلن خندید
و من واقعا تحسین میکنم پدر مادرتونو بی نظیر شمارو بزرگ کردن...
نامی لبخند تلخی زد...
_ممنونم...راستش راز موفقیت من تنهاییم بود آقای لی
بنظر من آدمی که تنها باشه به هرچیزی میتونه برسه
ولی اگه حتی به یه نفر اعتماد کنه...همون یه نفر از پشت بهش خنجر میزنه...من تو زندگیم به کسی اعتماد نکردم_واو لطفا تشویقشون کنید...
مهمونا نامجون رو تشویق کردن و بعد از جواب دادن به سوالش نشست و مقداری شراب که روی میز بود رو نوشید
بلافاصله هوسوک بلند شد_من...بازم تشکر میکنم اقای لی خیلی به ما لطف دارین که دعوتمون کردین...عوممم خب راز موفقیت من میتونه هوشم باشه...من هوش بالایی دارم و از وقتی متوجه سنم شدم به این باور رسیدم که باید روی پای خودم باشم...نمیتونم بگم کمک نگرفتم از پدرم...
برعکس من همه چیزمو به پدرم مدیونم و از همینجا ازش تشکر میکنمبعد از تشویق هوسوکم نشست مهمونا مشغول حرف زدن بودن..
گوشه ای از سالن موسیقی زنده ملایمی با گیتار و پیانو انجام میشد ..با صدای آقای لی و دستش که روی شونه نامجون برخورد کرد بلند شد
_آقای کیم دخترم هستن...
دخترک دستشو دراز کرد و لبخند کیوتی زد
_سلام...من لیسا هستم...خوشحالم میبینمتون آقای کیم!!!
نامجون و جیمین برای احترام بلند شدن و لبخندی زدن
بعد از آشنایی خشکی کع داشتن لیسا دستشو روی بازوی نامجون گذاشت
_این آقای خوشتیپ به من افتخار رقصو میدن؟!نامجون لبخندی زد و سرشو تکون داد
سمت گوشه ای از سالن رفتن که برخی مشغول رقص بودن
لیسا دستاشو روی شونه های نامجون گذاشت
و نام دستاشو دور کمر لیسا
ESTÁS LEYENDO
"-𝘮𝘺 𝘩𝘰𝘳𝘯𝘺 𝘵𝘢𝘦𝘤𝘩𝘦𝘳-"
Fanfic(کامل شده✔) همه چی از روزی شروع میشه که دانشجوی انتقالی جدید جئون جونگ کوک به دانشگاه میاد و از همون روز اول برای تهیونگ استادش دردسر بزرگی میشه... کمکماین دردسر تبدیل به عشق تهکوک و بعد نفرتی از جانب کوک به تهیونگ میشه.... •وضعیت:درحال آپ •کاپل...