بلیط رو محکم توی دستم فشردم
بالاخره شانس بهم رو کرد
بالاخره میتونم ببینمشون
اونم از ردیف V.I.P
این از بچگی رویام بود
بلیط رو تحویل دادم و وارد سالن بزرگ شدم
واو!عجب جایی!
انگار کیلومترها تا ردیف اول فاصله بود
ازدحام جمعیت باعث میشد احساس خفگی کنم
-نهههه خداااا!!!من جوونم هنوز اونا رو ندیدم نمیخوام ارزومو به گور ببرم
دختر و پسری که کنارم راه میرفتن با شک بهم نگاه کردن
-من این حرف رو بلند گفتم؟نه جون من بلند گفتم؟من دیوونه نیستما
سرشونو با بهت تکون دادن و سعی کردن ازم دور شن
اصلا مهم نیست،اصلا مهم نیست
جمعیت رو هول میدادم
بالاخره به ردیف V.I.P رسیدم
ایستادم کنار استیج
باید با این حقیقت که ردیف اول صندلی نداره کنار بیام
یهو چراغا خاموش شد
نور افکن ها داشتن چشمامو سوراخ میکردن
به بغل دستیم گفتم: تو چشمت کور نشد؟
با تعجب بهم نگاه کرد
ای خدا چرا این اصلا هیجان زده نیست!!
YOU ARE READING
Where we are
Randomشانس اورد،یه شانس بزرگ،ولی تهش چی؟ ایا میتونه با پسرا کنار بیاد؟ ایا میتونه از پس تمام سختی ها بر بیاد؟