فلش بک
چانی:بزرگ شدی
جیمین با اکراه با طرف صدا برگشت ...شاید نباید برمیگشت...
اون صدارو خوب میشناخت..
صدای کسیک یه زمانی با تمام وجودش میپرستیدش
لبخند نصفه نیمه ای زد و ظرفایی ک دستش بود رو روی هم گذاشت
چانی:کم حرف شدی
جیمین:ادما تغییر میکنن
چانی دستشو روی شونه جیمین گذاشت و کمی براندازش کرد
چانی:تغییری نمیبینم
جیمین تلخندی کرد و سعی کرد بی توجه به دوست پسر سابقش حواسشو جمع کارش بکنه
چانی:لباس قشنگیه
جیمین:ممنونم
چانی:ممنون بابت چی؟
جیمین:ممنون بابت تعریفت
چانی:کسی ک این لباسو برات خریده باید بابت تعریفم ممنون باشه ن تو...
جیمین چشماشو روی هم فشرد اونپسر قصد داشت عصبیش کنه
جیمین:درسته
چانی خندید و سیگارشو از توی جیبش خارج کرد
چانی:اویزون بودن چه حسی داره؟
دست از کار کشید..
اون اویزون نبود..اون کار میکرد تا منتی سرش نباشه اما اون پسر میخواست اذیتش کنه و تا حدودی موفقم بود
جیمین:نمیدونم چان..تو بگو الان چه حسی داری..
چان با خنده فندکشو به قصد روشن کرد سیگارش بالا برد
چانی:ینی الان من اویزون توعم
جیمین:اویزون نه ولی مزاحمی
چان:از کی تاحالا مزاحم شدم
جیمین میخواست اروم باشه...نمیخواست مثله ادم روبه روش کثیف به نظر بیاد پس سکوت رو ترجیح داد
چان:رئیست گفته نباید جواب بدی؟
جیمین:کار دارم لطفا برو مثله بقیه بچه ها خوش بگذرون
چانی:چی بیشتر از اینکه به تو نگاه کنم بهم لذت میده؟
جوابی نگرفت
چانی:عاح یادم رفته بود...بدنت یا شاید...ناله هات
حقیقت امر این بود ک جیمین ادم صلح طلب و ارومی بود اما این حرفا از جانب کسی ک سالها پیش بخاطر موقعیت پدرش اونو تنها گذاشته بود سنگین بود
با نگاه گذرایی به چان کارشو ول کرد و به طرف جایی ک فکر میکرد شاید دست از سرش برداره رفت
جیمین:باید اروم باشی جیمین
یونگی:چیزی شده؟
با ترس به طرف صدا برگشت انتظار حضور اون شخص رو نداشت
YOU ARE READING
F By Fame(taejin)
Fanfiction(این فیکشن برای شیپرهای غیرتی و افراطی... زیاد مناسب نیست) "شیفته شهرت" _ تنها چیزیه که الان میخوام +شهرت بیشتر؟ _لعنت بهش..نه:)))