《13》

235 64 35
                                    

فلش بک

چانی:بزرگ شدی

جیمین با اکراه با طرف صدا برگشت ...شاید نباید برمیگشت...

اون صدارو خوب میشناخت..

صدای کسی‌ک یه زمانی با تمام وجودش میپرستیدش

لبخند نصفه نیمه ای زد و ظرفایی ک دستش بود رو روی هم گذاشت

چانی:کم حرف شدی

جیمین:ادما تغییر میکنن

چانی دستشو روی شونه جیمین گذاشت و کمی براندازش کرد

چانی:تغییری نمیبینم

جیمین تلخندی کرد و سعی کرد بی توجه به دوست پسر سابقش حواسشو جمع کارش بکنه

چانی:لباس قشنگیه

جیمین:ممنونم

چانی:ممنون بابت چی؟

جیمین:ممنون بابت تعریفت

چانی:کسی ک این لباسو برات خریده باید بابت تعریفم ممنون باشه ن تو...

جیمین چشماشو روی هم فشرد اون‌پسر قصد داشت عصبیش کنه

جیمین:درسته

چانی خندید و سیگارشو از توی جیبش خارج کرد

چانی:اویزون بودن چه حسی داره؟

دست از کار کشید..

اون اویزون نبود..اون کار میکرد تا منتی سرش نباشه اما اون پسر میخواست اذیتش کنه و تا حدودی موفقم بود

جیمین:نمیدونم چان..تو بگو الان چه حسی داری..

چان با خنده فندکشو به قصد روشن کرد سیگارش بالا برد

چانی:ینی الان من اویزون توعم

جیمین:اویزون نه ولی مزاحمی

چان:از کی تاحالا مزاحم شدم

جیمین میخواست اروم باشه...نمیخواست مثله ادم روبه روش کثیف به نظر بیاد پس سکوت رو ترجیح داد

چان:رئیست گفته نباید جواب بدی؟

جیمین:کار دارم  لطفا برو مثله بقیه بچه ها خوش بگذرون

چانی:چی بیشتر از اینکه به تو نگاه کنم بهم لذت میده؟

جوابی نگرفت

چانی:عاح یادم رفته بود...بدنت یا شاید...ناله هات

حقیقت امر این بود ک جیمین ادم صلح طلب و ارومی بود اما این حرفا از جانب کسی ک سالها پیش بخاطر موقعیت پدرش اونو تنها گذاشته بود سنگین بود

با نگاه گذرایی به چان  کارشو ول کرد و به طرف جایی ک فکر میکرد شاید دست از سرش برداره رفت

جیمین:باید اروم باشی جیمین

یونگی:چیزی شده؟

با ترس به طرف صدا برگشت انتظار حضور اون شخص رو نداشت

F By Fame(taejin)Where stories live. Discover now