.2.

458 78 36
                                    


روی صندلی مخصوصش نشسته بود و از مزه‌ و بوی قهوه داغش و سکوت مطلقی که عمارت رو در برگرفته بود لذت میبرد

غرق در افکارش بود که صدایی که از طبقه پایین اومد توجهش رو جلب کرد

هیچکس اجازه نداشت بلند حرف بزنه یا کاری کنه که سکوت توی خونه شکسته شه ...

به غیر از ...
جانگ هوسوک !
اون پسر به قدری انرژی داشت که حتی در بدترین لحظات هم بلند حرف میزد و آواز میخوند ...

~ ببینید کی اومدهههه
ویکییی کجایییی ...نگو که باز تو مخفیگاهت نشستی و داری قهوه میخوری

+هوسوکا... اگه بزاری فقط یه ذره آرامش داشته باشم ازت ممنون میشم

~ بیخیال ویک
من اگه همچین عمارتی داشتم همش آهنگای خفن میزاشتم و دیوونه بازی در میووردم نه مثل تو بشینم یه گوشه قهوه بخورم به دیوار زل بزنم و موزیک بی کلام گوش بدم
انقد افسرده نباش بچه

+ هی تو فک کردی واسه ی چی حتی وقتی کار مهم دارمم نمیام خونت ؟ از اون همه سر و صدا متنفرم ...همین آهنگ ملایم خودم خوبه
در ضمن امروز این سومین باریه که بچه خطاب میشم ..اگه‌ جونتو دوست داری دیگه همچین چیزی رو به زبون نیار

~ ای جئون احمق پس کجا موندی ؟

+جونگکوک ؟ نگو که اونم اینجاست لطفا بهم بگو که این یه شوخیه هوسوک!

-هلو اوری وااننن ... چه خبراا

+خدایا ... ینی حتی یه روزم نمیتونم تنها باشم ؟

-بس کن ویک .. تا وقتی مارو داری دلیلی واسه تنهایی نداری
هوسوکا ... زنگ بزن یونگی هیونگ‌ و جیمینم بیان میخوایم امشب خوش بگذرونیم

+فاک یو
از سر جام بلند شدم و به طرف اتاقم حرکت کردم
اعصابم خورد بود ..
الان فقط دلم میخواست توی اتاقم بشینم و کارامو انجام بدم
ولی حالا نمیتونستم چون جئون جونگ کوک و جانگ هوسوک در واقع فرشته های مرگم اینجان !
بعضی وقتا باور اینکه اونا جز پنج مافیای خطرناک کشورن برام سخت میشد ...

...

گوشیش رو برداشت و سعی کرد خودشو سرگرم کنه
اما با بلند شدن صدای آهنگ بِیس داری که مطمئنا هوسوک گذاشته بودش اخماش توی هم رفت ...
در اتاقشو باز کرد و رفت پایین ..
+بس کن هوسوک .. یا همین الان قطعش میکنی یا من از اینجا میرم

~هی هی هیی ..حق نداری بری ویک
چرا انقد مخالفی در صورتی که کل شب توی بار با همچین آهنگایی سر میکنی ؟

𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 𝒑𝒔𝒚𝒄𝒉𝒐Where stories live. Discover now