💛16

2.8K 258 9
                                    

اما باید بجاش یکار دیگه بکنم چون اون مارو زیر نظر داره و اگه بفهمه دارم کارشو نمیکنم معلوم نیست چیکار میکنه
تازشم وگرنه قاتل مینا رو پیدا نمیکه
با ناامیدی شیشه رو گذاشتم تو همون جیبم یعنی میتونم بهش اعتماد کنم که اونو پیدا کنه
سرمو تو دستم گرفتم
چیکار کنم من نمیخوام به کوک صدمه ای بزنم اون خودش بیماره
نمیخوام بدتر شه اما فقط همین نیست
کلا نمیخوام بهش اسیبی بزنم حالا اسمش هرچی که میخواد باشه

یاد شب افتادم که گریه میکرد یاد اون چشمای غمگینش که میوفتم داغون میشم
به در نگاه کردم تو همین چند ساعت که نمیدونم دقیق
چقدر گذشته دلم براش تنگ شده
اره تنگ شده کاش بیاد
باورم نمیشه دارم برای دیدن کسی خواهش میکنم که تا همین چندروز پیش دلم نمیخواست ریختشو ببینم همه
چی چقدر سریع اتفاق میوفته
واقعا دیوونم دیوونه

از پنجره به بیرون نگاه کردم اما حواسم اصلا به اونجا نبود تو فکر غرق شده بودم
یهو جرقه ای تو ذهنم زده شده
شیشه رو در اوردم و بهش نگاه کردم میتونم جای این‌ و با قرص خواب آور عوض کنم و اونو به کوک بدم
اون مشکل خواب داره و مشکلی هم که نیست فقط باید دوز بالا بهش بدم البته اگه تو خونه باشه
فکر بهتری ندارم همینم خیلی احمقانست
مطمئنم این قرصا غیر قانونین وگرنه حتما میشناختمش شیشه رو فشار دادم
تو چه بلایی سر کوک اوردی مرتیکه عوضی؟

اعصابم داغون بود خودش معلومه روانیش کرده حالا هم فکر کرده من مثل اون عوضیم
درسته دنبال پیدا کردن کسیم که مینارو کشته
ولی اینکارو به هر قیمتی انجام نمیدم اونم با...کوک
در که صدا که خورد با ترس بهش نگاه کردم و سریع و هولکی شیشه رو انداختم زیر تخت
اوه خدای من میسو فکر بهتر به سرت نزد یعنی
در باز شد و کوک اومد تو سعی کردم قیافه عادی بگیرم نمیدونم موفق شدم یا نه
اما خوب با دیدنش عادی که هیچی کلا نابود شدم
اروم باش دختر اروم
اون لباس سفید لعنتی خیلی بهش میومد و شلوار لی جذبش عضله های پاشو به رخم میکشید
چرا الان دارم به وضعش دقت میکنم؟
همینو کم داشتم...لعنتی
خیلی دوست دارم وقتی راجب پدرش بهش بگم واکنشش چیه یا چقدر دیوونه میشه
اما خوب نمیگم و قرارم نیست بگم من باید این بازی کثیفو تمومش کنم و برگردم به زندگی لعنتی خودم همه چیم باید فراموش کنم باید..‌
اومد داخل
میخکوب نگاش میکردم الان
عادیم؟
یا
دارم مثل احمقا رفتار میکنم؟
اصلا راجب دیشب یادش هست؟
یعنی واسه همون اومده؟
–خوش میگذره عزیزم
یه نیشخند ریز زد دست به سینه موندم بزار امتحان کنم یادش هست یا نه
+خوب اگه دیشبو فاکتور بگیریم همچینم بد نمیگذره
ابروهاش پرید بالا اخم ریز کردم پس یادش نیست
البته بهتر که یادش نیست واسه من که بد نشد شد؟
–دیشب

معلوم بود تعجب کرده و کلی سوال داره
پس بیا ادامه بدیم
+یعنی میخوای بگی یادت نیست
چندبار پلک زد
+مست بودی
چشماش یکم گرد شد سعی نکن تعجبتو مخفی کنی من میفهمم
–خوب که چی
+هیچی
دلم میخواد اذیتش کنم
مشکوک نگام کرد و دست به سینه موند با چشماش به پایینش اشاره
کرد سوالی نگاش کردم
–بیا اینجا
ترسیدم...مشکل منه لعنتی چیه تحریکش میکنم بعد مثل یه گوسفندی که گرگ دیده میترسم؟

Unwanted Killer | Jeon JungkookWhere stories live. Discover now