دیدار اول

306 29 3
                                    

۱
سلام من بیون بکهیون دانشجوی سال آخر رشته ی معماری در سئول
زندگیم ب عنوان یه دانشجو زیادی عادیه هر روز دانشگاه بعد کتابخانه بعدش خوابگاه 
اوه خسته شدم از این زندگی تکراری کاش میشد یکم هیجان ب زندگیم وارد میشد

لعنت لعنتیییییییی اگه فکر میکردم اینجوری میشه هیچ وقت همچین هیجانی نمی خواستم  امروز قراره ی هم اتاقی جدید داشته باشم ولی لعنتی

.پدرررررررررر چرا گذاشتین یه هم اتاقی داشته باشم
-پسرم چیکار کنم مگه دانشگاه ماله منه
.مگه نیست بابا هومم
-بکهیونم باشه هم قانون دانشگاه اینه بعدشم چیکار کنیم اتاق دیگه ای نداشتیم
.بابا جون میشه بگی حالا من چ خاکی ب سرم بریزم
-پسر قشنگم هیچ کاری نکن فقط مثل بقیه فراریش بده هوممم نظرت چیه💪
.اومو چ پدر مهربون ورئیس دانشگاکه عالی دارم من
-خب من رفتم فایتینگ
.بابااااااااا نه خواهش میکنم  اینکارو با من نکن بابا باباااا
شت شت قطع کرد 😳😳

بک تلفن به دست به یه نقطه ی نامعلوم خیره شده بود  حالا باید چیکار میکرد چطور رازش رو از هم اتاقیش پنهون میکرد
.گندت بزنن یکی دوتا رازم ندارم ک😒😒
تو همین فکرا بود ک چطوری میتونه همه ی رازهاشو از هم اتاقیش مخفی کنه ک صدای در باعث شد ی سکته ی ناقص بزنه  بدون اینکه برگرده بفهمه کیه
.یاااااا شیو لوهان کره خر یه بارم نشد مثه آدم اون در لعنت شده رو آروم ببندی اخه چ پدرکشتگی باهاش...
به محض برگشتنش با یه پسر غریبه روبه رو شد ک سکته ی دومم رد کرد
با تته پته گفت
.ت  ..تووو دیگه..کی هستی؟😮
-اوه سلام من هم اتاقی جدیدت پارک چانیول هستم از آشناییت..
چانیول با دیدن صورت هم اتاقی جدیدش هنگ کرد طوری ک اون پسر ریزه میزه نگاش میکرد انگار داره به یه گاو نر وحشی گنده بک نگاه میکنه  طوری ک چشاش از این بزرگتر نمیشدن
بکهیون
لعنتی این دیگه کیهه اصلا چیه چطور ممکنه من با این غول تو یه اتاق باشم نه نه نمیشه بدون اینکه بهش نگاه دیگه ای کنم یا بخوام جوابش رو بدم عقب عقب رفتم تا جایی ک پشتم ب در خورد همین ک آخم دراومد تازه وارد ی قدم ب سمتم برداشت ک من فرار کردم لعنتی مگه میشه بدو بدو خودم رو ب اتاق لوهان رسوندم
لوهان با صدای تقه ای ک ب در خورد زودی خودم رو مرتب کردم رفتم ببینم کیه ک بک خودشو انداخت تو انگار یکی دنبالش بود
/بک چیشده چرا اینجوری
.وای لوهان واییییییی
/بک چیشده
.شت شت بدبخت شدم
/بک چیکار کردی بازز؟!!
.یااااا باز چیه من کی کاری کردم ک دومین بارش باشه
/باشه حالا آروم باش چی شده؟
.لو بدبخت شدم ب فاک رفتم
/بکککککککککک
.هومممم
/میگی چی شده یانه؟
.لو یه هم اتاقی جدید دارم...
لوهان نذاشت حرفش رو تموم کنه کوبید تو سرش 
/لعنت بهت فک کردم لو رفتیم
.اوه حتما لو میریم هانی
/چرااا
.چون لعنتی اون ی غوله از اوناش ک من دلم....
/خفه شو بک خفهه میخوای بدبخت شیم لوهان دستش رو از دهن بک برداشت بک نفس آرومی کشید بعد رفت نشست کنار لوهان رو تخت
.لو چیکار کنم
/بک نگران نباش ی کاریش میکنیم هوممم
. باشه
/لباتو اونجوری نکن میگم ی کاریش میکنیم اصلا فراریش بدیم هوم
.ینی این غوله رو دلت ...
/بکککککککک
.باشه باشه فراریش میدیم
بک با لبو لوچه ی آویزون گفت بعد سرش رو پایین انداخت
لوهان دوستش رو بغل کرد وگونه اشو بوسید
/عزیزم اینجوری نکن لباتو  یه وقت دیدی ازجا کندمشون
.اوه اوه چقدم ک من بدم میاد
/یااا من به سهونم خیانت نمیکنم
.باشه بابا حال فک میکنی تایپمی😒🤔
لوهان محکم نیشگونی از بازوش گرفت
.اییی وحشییی چته کبود میشم
/ایگوووو بچم چقد نازک نارنجیه
.یاااااا عمت نازک نارنجیه
بعد بلند شدک بره لوهان دستش رو گرفت
/بک فراریشم ندی می دونی ک امسال سال آخرته پس همین چند ماه تحمل کن هومم
.باشه لولو نگران نباش نمیزارم لو بریم
بعدش بوسی برای لوهان فرستاد وراه افتاد سمت اتاق

هیولای خوشگلWhere stories live. Discover now