.5.

333 50 17
                                    

‏People cry, not because they're weak, but because they've been strong for too long

. ادما گریه میکنن نه بخاطر اینکه ضعیفن، بلکه بخاطر اینکه برای زمان خیلی طولانی قوی بودن

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

نگاهی به راهروی روبه روش کرد
هر وقت چیزی اذیتش میکرد یا ناراحت بود به اینجا میومد ......

اون ...از تمام آدمای مهم زندگیش عکس گرفته بود و توی همین راه رو نصبشون کرده بود ...
شاید اونا نمیدونستن که اون چقد دوسشون داره و بهشون وابسته است ...اما ..خودش که میدونه و همین کافیه ..
مگه نه؟

اشک هاش رو با آستینش پاک کرد و به قاب عکس بزرگ روبه روش زل زد

( تنها عکسی که تهیونگ و نامجین کنار هم وایساده بودن و من تونستم کاتشون کنم 😞💔😂)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

( تنها عکسی که تهیونگ و نامجین کنار هم وایساده بودن و من تونستم کاتشون کنم 😞💔😂)

همینطور که اشک میریخت فکر کرد ..
به اینکه احتمالا بهترین اتفاق تو تمام این ۲۰ سالِ عمرش پیدا شدن پسرا تو زندگیش بود ...
اونا دوسش داشتن ... از ته دل!
مراقبش بودن ...!
نمیخواستن ناراحت باشه ...
بهش "عشق "میورزیدن...
چیزی که تا قبل از طرد شدن از طرف پدرش تجربش نکرده بود ...
البته اگه عشق مادرشو فاکتور بگیریم...
اون زمان ...میدونست پدرش عاشقش‌ نیست ... ولی فکر میکرد حداقل یه ذره دوسش داره ...خب....خدای من اون دخترش بود
هیچوقت فکرشم نمیکرد که از خونه بیرون بندازتش...
البته که تنها دلیل موندش توی خونه پدرش با وجود تمام ادمای بد و مزخرفش ..."اون" بود
میدونین ...
اون یه بچه ۱۲ ساله بود که منتظر بود یه نفر پیداش شه و جایگزین مادرش باشه و باهاش خوب رفتار کنه ... و  اون زمان به خودش قول داد که بلافاصله بعد از پیدا کردن شخص مورد نظر بپرستتش! با تمام وجود دوسش داشته باشه و ازش ممنون باشه ...
فکر میکرد خوش شانسه که اون فرد رو پیدا کرده ... اما ... "اون" اون فرد نبود ..."اون" کسی نبود که باید میپرستیدش...
"اون " باهاش خوب بود ...مهربون بود ...
توی عالم بچگی فکر میکرد فرشته نجاتشه...
ولی خب اون هر چیزی بود جز فرشته نجات !

𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 𝒑𝒔𝒚𝒄𝒉𝒐Where stories live. Discover now