❌دوستان اگر دوست ندارید یا راحت نیستین این پارت رو نخونید
بلاخره بعد از چند ساعت جشن تموم شده بود و مهمان ها تالار رو ترک کرده بودن و حالا فقط الفا و امگا مونده بودن که هنوز به قصر برنگشته بودن
_خب الان وقت چیه؟؟
تهیونگ با چشم های وحشی و خمارش به سمت امگا رفت و با یه دست کمر باریکش رو به خودش نزدیک کرد
+آلفا نمیخوای در حالی که من رو روی تخت انداختی انجامش بدی؟! هوم؟
کوک با کمی عشوه یقه ی الفارو توی دستش گرفت و جفتش رو بی تاب تر از قبل کرد
_لعنت بهت.. اونجوری حرف نزن..!
تهیونگ با حرص از اینکه نمیتونه همینجا کارش رو بکنه این رو گفت و کمر امگا رو ول کرد
+تو کنترل کردن خودت ماهری! آفرین!
کوک همونطور که با کلمات بازی میکرد دستشو دور بازوی آلفا حلقه کرد و چشمکی بهش زد
_بزار فقط برسیم..
تهیونگ با لحن تهدیدواری این رو گفت و در حالی که امگا دستشو گرفته بود از تالار خارج شد
بعد از اینکه توی ارابه نشستن کوک به آرومی دستشو روی رون جفتش کشید و از سنگین شدن نفس های آلفا لذت برد
_امگا!
تهیونگ نگاه جدی ای به کوک انداخت و دست امگا رو گرفت
+جانم؟
امگا با لحن آرومی این رو گفت و گوشه لبش رو به دندون گرفت
_سریع تر حرکت کن!
آلفا رو به کسی که ارابه رو حرکت میداد این رو گفت و نگاهه خطرناکی به جفتش انداخت
+"قبر خودت رو کندی جونگ کوک! "
آلفا با شنیدن صدای ذهن امگا نیشخندی زد و "صد در صد" ای زیر لب گفت
بلاخره به قصر رسیدن و ارابه سر جاش متوقف شد تا آلفا و امگا پیاده بشن
تهیونگ بعد از اینکه پایین پرید لبخندِ ترسناکی به امگا زد و دستشو به سمتش دراز کرد تا پایین بیاد
کوک بدون اینکه دست الفا رو بگیره پایین پرید و وارد قصر شد
_خودت خواستی!
تهیونگ امگا رو از روی زمین بلند کرد و روی کولش گذاشت و به سمت اتاق خودشون رفت
+یاا منو بزار زمین!!
جیمین و یونگی همونطور که داشتن با هم صحبت میکردن با دیدن الفا و امگا سرشونو به سمتشون برگردوندن
*بنظرت امشب زنده میمونه؟
°فکر نمیکنم.. اگرم زنده بمونه شاید دیگه نتونه راه بره...
ESTÁS LEYENDO
𝑤ℎ𝑎𝑡 𝑤𝑖𝑙𝑙 ℎ𝑎𝑝𝑝𝑒𝑛? ❥︎
Hombres Loboزمانی که هنوز هم زندگی های قبیله ای وجود داشتند و گرگینه ها و خون آشام ها با یک قانون از همدیگر جدا شده بودند، آلفا و امگا ای سلطنتی تاج و تخت دنیای گرگینه ها را بدست گرفته بودند و در این راه باید با وجود تمام مشکلات در کنار همدیگر بمانند و در این ر...