اریک جوری که انگار ذرهای برایش اهمیت ندارد، لیست اسامی را مجددا بررسی کرد. وار از عکسالعمل همیشگی ارباب مرگ قهقه زد و انعکاس نور در چشمهای خونیرنگش درخشید. با شیطنت گفت: «شنیدم که چند ماه از کارت تعلیق شدی و داشتی با یه آدمیزاد توی قصرت کیف میکردی!»
معلوم نبود که ارباب مرگ واقعا وراجیهای ارباب جنگ را نمیشنود یا خودش را به نشنیدن میزند! او لیستش را نامرئی کرد و به سمت مقصد نامعلومی در خیابانهای انگلیس قدم زد. آن وقت شب فقط معتادها در گوشه و کنار پیادهروها جشن میگرفتند.
وار وقتی این بیتوجهای اریک را دید، سمتش دوید و دستش را دور شانۀ او حلقه کرد. درواقع تنها کسی که جرئت همچین کاری را داشت، بیشک ارباب جنگ بود. وار عقیده داشت که دو اربابی که از دنیای فرشتگان طرد شدهاند، دوستان خوبی برای هم میشوند؛ اما شخصیت ارباب مرگ اصلا چیز دوستداشتنیای نبود.
ارباب مرگ ایستاد و چشمغرۀ وحشتناکی به وار رفت.
-یا همین الان دستتو میکشی، یا باید قطعش کنم.ارباب جنگ واقعا از این تهدید واقعی ترسید و دستش را برداشت. با دستپاچگی خندید و گفت: «اینجوری نباش پسر. من فقط می خوام بیشتر نزدیکت بشم. حقیقتش یه دویست سالی شده که همچین قصدی دارم.» جملۀ آخر را جوری گفت که انگار با خودش حرف میزند؛ ولی ارباب مرگ به خوبی شنید.
-شنیدم قراره یه جنگ بین فلسطین و نروژ راه بندازی. نباید سرت شلوغ باشه؟ارباب مرگ غیرمستقیم میگفت که گورش را گم کند ولی ارباب جنگ به هیچوجه آدم کوتاهبیایی نبود.
-آره، ولی همچین مهم نیست، چون واقعا تحمل دیدن فرشتۀ صلح رو ندارم.وقتی این حرف را زد به وضوح شعلههای قرمزرنگ درون چشمانش دیده میشد. ارباب مرگ خوب میدانست وار چه میگوید. خودش هم تحمل دیدن فرشتۀ سلامت یا فرشتۀ نگهبان را در دور و اطرافش نداشت؛ هرچند با بیتفاوتی به مسیرش ادامه داد. ارباب جنگ از این بیتوجهایش معترض شد و گفت: «هِی، بیا باهم خوش بگذرونیم، هوم؟ تو نمیای قصر من، پس چطوره من بیام؟ اون آدمیزاده، میخوای باهم ازش حال ببریم؟» ارباب مرگ به آرامی ایستاد و وار از این پیروزی خوشحال شد، حتی با اینکه چهرهاش را نمیدید. ادامه داد: «درسته. شنیدم پسره. خب من تاحالا مردا رو نکردم ولی باید خیلی سوراخ خوبی داشته باشه که ارباب مرگ...»
با مشتی که توی دهانش فرود آمد، کلماتش در دهانش ماسید. بهتزده دستش را روی صورتش گذشت و به چشمهای یخبندان اریک خیره شد.
- جرئت نکن بیای قصر من، وگرنه باید به فکر تولد دوبارهات بیوفتی، چون میکشتمت.ارباب جنگ هنوز از شوک بیرون نیامده بود و زمزمه کرد: «خیل خب...خیل خب، چرا جوش میاری؟ من فقط شوخی کردم. اگه میخوای تنهایی از اون آدمه لذت ببری، کسی جلوتو نمیگیره. ناراحت نشو.»
YOU ARE READING
Lord of Death
Horrorنام: lord of death (ارباب مرگ) ژانر: گی - ارباب بردهای - خشن - درام(غمگین) - تخیلی فانتزی - رومنس - عاشقانه خلاصه: "پارک جینیونگ" وقتی میمیره با ارباب مرگ، "اریک" مواجه میشه. جینیونگ به خاطر خواهر مریضش مجبوره زنده بمونه و به کمک فرشته نگهبان "و...