Gossip Girl

561 186 51
                                    

بعد از اینکه کل دیشب با تکست دادن بهم دیگه گذشت، لویی تصمیم گرفت که به دیدن هری بره چون اون مریض و تنها بود و شاید، فقط شاید، دلش برای اون پسر چشم سبز تنگ شده بود.

پسر چشم آبی آدرس آپارتمان هری رو پرسید و پیش هری رفت، که برعکس اون چیزی که لویی فکر میکرد یعنی ی اتاق شلوغ پر از لباسای کثیف و این چیزا، ی جای خیلی خیلی دنج و خوب بود.
هری لویی رو به داخل دعوت کرد. رنگش پریده بود، زیر چشماش گود افتاده بود و نفسش بوی خیلی بدی میداد ولی لویی اهمیتی به این موضوع نمیداد. تنها چیز مهم برای لویی لبخندی بود که هری دیگه نداشتش و این یخورده براش ناراحت کننده بود.

"خب پس، پسر تنها تصمیم گرفته اِس رو ملاقات کنه؟" هری تقریبا بین هر کلمه ای که میگفت سرفه میکرد.

( well, the lonely boy decided to visit s?
(دیالوگ سرینا سریال گاسیپ گرل

لویی خیلی سعی کرد بلند نخنده، ولی باورش نمی شد که اون داشت دیالوگ سریال گاسیپ گرل رو میگفت وقتی حتی نمیتونست بدون بالا آوردن حرف بزنه.

"اول از همه، اگر ازم بپرسی من هیچ وقت طرفدار دن نبودم" لویی وقتی داشت وارد خونه میشد ادامه داد "دوم، من ترجیح میدم تو نات باشی تا سرینا" لویی پوزخند زد، اون زیادی گی بود "و سوم، تو بهتره دراز بکشی تا روی من بالا نیاوردی فرفری" (اسمایی که گفت همه کارکترای سریاله، کاور)

هری لبخند زد چون لویی دوباره داشت رفتار تندخوشو نشون میداد.

"میشه برات سوپ مخصوص مامانمو درست کنم؟" لویی وقتی داشت به هری کمک میکرد که روی تختش دراز بکشه پرسید "بهترین سوپی میشه که تا حالا خوردی، بهم اعتماد کن" اون لبخند زد و هری با فشار دادن پلکاش روی هم تایید کرد.

خیلی زود لویی سوپ عالیشو درست کرد و اونا همونطور که داشتن فصل آخر سریال گاسیپ گرل رو نگا میکردن دستپخت لویی رو خوردن. تا وقتی که هری خوابش برد و لوییم تصمیم گرفت از بغل پسر فرفری تکون نخوره چون جاش خیلی راحت بود و به این موضوع که ممکنه سرمابخوره اهمیتی نمیداد.

اونا کل شب رو توی تخت کوچیک هری خوابیدن و انگار که چند ساله همو میشناسن نه فقط چند هفته.

********
سلام لاولیز
چطورین؟
داستان داره به اخراش نزدیک میشه
خیلی ممنون از کسایی که میخونن و ووت و کامنت میزارن
بوس بهتون
بای 💙💚

Obsessed [L.S]Where stories live. Discover now