+مامانننننننن گشنمهههه
-باشه دخترم چرا داد میزنی خوب بلند شو یه چیز درست کن بخور من دستم بنده
+نمیخواد الکی گفتم
و قیافه پوکر مامانش ک تحویل جنی داده شد
-جنی اگه گرسنته پاشو یه چیز بخور وگرنه مریض میشیا
+چشم مامانیییییی
بلند میشه و لپ مادرشو میبوسه
+میخورم اما میشه اول یه خواهشی ازت بکنم؟!
-جانم عزیزم؟!
+مامان یه گروه هست جیسو و هانهیول گفتن فقط دخترا توشن و ازم خواستن منم برم تو گروه... منم گفتم تا بهت نگفتم بهشون نگم ک میرم...شوما اجازه میدی بیلم تو گولوه مومونی؟!
صدای قهقهه مادرش بلند شد
-عزیزم این اجازه نمیخواد بهت اعتماد دارم اما سعی نکن از اعتمادم سواستفاده کنی
+هیننننن مرسی مامانننننننن چشممم قول قوللل
جنی بلند شد و خودشو تو بغل مادرش انداخت
-یواش دختر گردنم درد میکنه
+میخوای برات ماساژش بدم؟!
-نه عزیزم برو غذا رو هم بزن ته نگیره
+اطاعت میشه خانم کیم
خنده هاشون به سکوت عذاب دهنده خونه طنین انداخت
.
.
.
.
.
.
جنی رو تختش دراز کشیده بود و با گوشیش ور میرفت...توی گروه دوستاش اد شده بود و با هم آشنا میشدن هر کدوم به شوخی بین دخترا برای خودشون کسی رو ماین سیو کرده بودن...
جنی هم دختری رو ک نیک نیمش لیسا سیو بود رو ماین سیو کرده بود...
بی صبرانه منتظر آنلاین شدن ماینش بود اما با گذشت چند ساعت هنوز همچین کسی تو گروه پیام نداده بود
صبرش به ته کشیده بود
ادمین گپ رو تگ کرد و ازش خواست تا ب لیسا بگه بیاد تو گپ اما بعدش متوجه خاموش بودن نت لیسا شدن و جنی هم دست از انتشار کشید
.
.
.
سه ساعت بعد^
+مامان اگه کاری نداری میتونم برم با دوستام حرف بزنم؟!
-اذه عزیزم برو اما قبل از اومدن بابات میریم بیرون ک برای غذا یکم خرت و پرت میخوام
+باشه میخوایم بریم بهم بگو آماده شم
بوسه ای رو گونه مادرش زد و به اتاقش رفت
تبلتشو برداشت و به محض اینکه وارد گروه شد پیامی از لیسا تو گروه اومد
#های
جنی فورا ریپلای کرد
+صجمیحصکسمسصمسمسمینسمسمصمسدس اومدیییی جیغغغغغ اخجونمممم
بلند شد و شروع ب قر دادن کرد
دینگ..
#بله؟!عام من شما رو میشناسم؟!
+نه تو منو نمیشناسی اما ماین منی
#ها؟!یعنی چی؟!منظورتو نمیفهمم
جنی مشغول توضیع دادن قضیه ب لیسا شد
بعد از اون به پیوی شخصی همدیگه رفته بودن و در اوج تعجب هر دو طرف خیلی زود با هم گرم گرفته بودن
دو ساعتی از حرف زدن بی وقفشون میگذشت ک در اتاق جنی به صدا در اومد....
_____________
های لاولیاااااا
خوبید؟!🥺
حیخ ببخشید اگه بده اولین تجربه نوشتنمه البته توی پارت فیکیشن
نظراتتونو حتما بهم بگید...
کامنت و ووت یادتون نره
هر چیزی که میخواید بهش اضافه شه رو کامنت کنید
مرسی از اینکه به چشمای قشنگتون رحمت خوندن متن منو دادید 😍🤍
تا آپدیت بعدی باباییی
YOU ARE READING
عشق دروغی:)
Short Storyجنی دختر ۱۵ سالس که تو دنیا مجازی عاشق یه دختر همسن خودش شده...با اینکه از عشقش یعنی لیسا دوره اما بهترین خاطره ها و گاهی بدترین خاطره ها رو با هم میسازن و ازش لذت میبرن... اما قراره همیشه زندگی باهاشون بسازه؟!