با دیدن خونه رو به روش چشماش برق زد
"دارم از خستگی میمیرم"
جیمین:اوووو هیونگ اینجا خونه ی قشنگیه...
جلوی دهنشو گرفت ..یادش اومد هوسوک خوابیده و حتی با صدای هیجان زده ی جیمین هم بیدار نشد
جیمین نفس ارومی کشید و دوباره به طرف جین برگشت و نگاه مهربونیو با چاشنی لبخند بهش هدیه کرد
"این پسر اخر منو میکشه.."
دستشو به طرف جیمین دراز کرد و دستای سفید و نرم و کوچیکشو بین انگشتای بلندش فشرد
"بزرگ شده"
همراه هم پیاده شدن و منتظر هوسوک نموندن
با بسته شدن ناگهانی در ون هوسوک از خواب بلند شد و اطرافشو نگاه کرد
هوسوک:خونه خوبیه..
.......
جیمین:هیونگ چقد خوب ک کسی نیست اینجا نه؟میتونیم راحت حرف بزنیم و....
لوک:همگیجمع شید..اومدن
جیمین از ادامه دادن حرفش منصرف شد
"اینجا همه چی ابیه...و سفید..تا مجله ی روی میز..."
۳ دختر و ۳ پسر رو به روی جیمین و جین ایستادن
"خوابم گرفت..حتی ماهیای توی اکواریومم ابیه.."
لوک جلو رفت و شروع کرد به معرفی هر شخص
لوک:املی..
"قاب دور تلویزیونم سفیدههه؟"
دختر تپل و با نمک با چشمای سبز کمی احترام گذاشت
املی:سلام..خوش اومدید
"کره ایه چشم سبز"
جین سر تکون داد ولی جیمین با خوشرویی سلام کرد
لوک:دنیلا..
"خوابم میاد"
"چشماش میخنده"
دنیلا:خوش اومدین
"اتاق من کدومه؟چقد زیادن"
لوک:یونجی
"چشمای ابی وحشی؟...ازش متنفرم"
لوک:دنیل ...ویکتور..ایوان
"دنیل برادر دنیلاس؟ویکتور یه ادم تقریبا سالخورده ی عصا قورت دادس..ایوان..خوشگله...خوابم میاد"
ایوان:از اشنایی با شما خوشبختم
جیمین:اووووه تو کره ای بلدی؟
ایوان:یکم...
جیمین:افرین.. خیلی خوب صحبت میکنی..
۱
"تموم نشد؟جیمین..میخوام بفاکت بدم"لوک:املی کار نظافت خونه..دنیلا..
جین:مهم نیست اتاقم کجاست
YOU ARE READING
F By Fame(taejin)
أدب الهواة(این فیکشن برای شیپرهای غیرتی و افراطی... زیاد مناسب نیست) "شیفته شهرت" _ تنها چیزیه که الان میخوام +شهرت بیشتر؟ _لعنت بهش..نه:)))