*نامجون:با حیوون خونگی جدیدت اشنا شو چاگیا*
*جین:متاسفانه به دلیل غش کردن به کما رفته *
*یونگی:یه سوسکه کاریت نداره که*
*جیهوپ:خودش زود تر متوجه شده و کل خونه رو روی سرش گذاشته **
*جیمین:کاری نداره یه دمپایی بر میداری میزنی روش میمیره*
*ته:بهتر پوزیشینتو حفظ کنی وگرنه سوسکه هم وارد این بازی کثیفمون میکنم*
*کوک:واقعا برات متاسفم از یه سوسک میترسی از من نمیترسی؟برو با همون سوسک جونت ازدواج کن*
VOUS LISEZ
☜︎سناریو☞︎
Fanfictionهیچی دیگه سناریو هست از همه اعضا چه توضیحی بدم😐🙏🏻 دوستون دارممم حمایت یادتون نره🍦✨