همه از جایشان بلند شدن و سر تکان دادند. به سمت آسانسور رفتیم که تلفنم زنگ خورد یاشار بود حتما میخواست دلیلی برای کارش بیاورد تماسش را رد کردم و تلفن همراهم را خاموش کردم امشب متعلق به اشکان و آیناز بود میخواستم نهایت لذت را ببرم!!!
مسیر خیلی طولانی نبود اما اشکان از استرس بیش از حد عرق میریخت و با دست های لرزان فرمان را گرفته بود ، نیم ساعتی طول کشید تا رسیدیم همه از ماشین پیاده شدند ، اشکان غریبی میکرد که پدرم نگاهی به او انداخت و لبخند پر از مهری نثارش کرد که اشکان جان دوباره ای گرفت همه داخل شدیم که پدرم جلو تر رفت که عمو احمد با او خوش بش کرد. عمو احمد اما با دیدن اشکان پوزخندی زد و گفت:
انقدر گفتی خانواده ام میان خانواده ام میان فک کردم الان دست خانواده ات رو میگیری میای خوب رفیق منو به چه بهونه ای کشیدی اوردی اینجا؟؟؟!
اشکان با دست هایش بازی کرد ان لحظه با دیدن غم در چهره ی اشکان دنیا بر روی سرم خراب شد که پدرم گفت:
احمد جان اشکان پسره منه ! من خانواده شم هم از لحاظ مالی حمایتش میکنم هم از لحاظ های دیگه امروز هم براش اومدیدم خواستگاری گل دختر شما !
عمو احمد حرفی برای گفتن نداشت با من من ما را به سمت سالن پذیرایی راهنمایی کرد ؛ آیناز را نمیدیدم نمیدانم به اجبار یا به اختیار در اتاق خودش بود ، همه نشستیم پدرم و عمو احمد شروع کردن به حرف زدن در مورد کار و مسائل روز مره اشکان بسیار کلافه شده بود با پا ضربه ای به پای مادرم زدم که کمی پایش را از من فاصله داد و ارام اما با غیض گفت:
چته ؟؟!
من هم مثل او ارام گفتم:
مثلا اومدیم خواستگاری نیومدیم که وضعیت مملکت رو عوض کنیم تعداد خونه های بیشتری بسازیم یا اینکه امار تجاوز رو کمتر کنیم اشکان بیچاره سرخ شده!
مامان سری تکان داد و با صدای بلند رو بابا گفت:
شهرام جان ما برای کار واجب تری اومدیم عزیزم!!
پدرم لبخندی زد و سری تکان داد و گفت:
خوب حالا احمد جان دخترتو به ما میدی یا نه؟؟!
احمد سری تکان داد و گفت:
شهرام تو که غریبه نیستی! من به این اقا دختر نمیدم من تا الان خانواده اش رو ندیدم کی به یه ادم بی خانواده دختر میده!
نفس در سینه ی همه حبس شده بود اما عمو احمد بی وقفه حرف میزد.
احمد_ معلوم نیست کارش چیه؟ بارش چیه ؟ خانواده نداره اما یه میلیونره ؟؟! شهرام اینا باهم جور در میان نمیان اسمت چی بود؟؟!
فک اشکان منقبض شد و رو به احمد با صدای ضعیفی گفت:
اشکان!
YOU ARE READING
شروعی دوباره
Romance_من تو رو میخوام با تموم وجودم پس هیچوقت تنهام نذار! +تا حالا نیمی از وجودت روجایی جا گذاشتی؟! _نه! +پس بدون منم نمیتونم بدون تو جایی برم!!! 📌وضعیت : در حال پارت گذاری....