باکوگو
پسره ی نفله دوتیکه ای به چه حقی رفت نشست کنار اون دکوی احمق الان دقیقا نمیدونم چمه واسه چی من عصبیم؟ به من چه اصلا؟ بذار هر خری میخواد کنارش بشینه ولی اون احمق باید تنها بشینه اسمم باکوگو نیست اگه بذارم اب خوش از گلوش پایین بره حق ادمای ضعیف همینه
بالاخره زنگ خورد و همه از دست چرت و پرتای معلم خلاص شدن. بعد رفتن معلم باکوگو از سرجاش بلند شد و رفت سمت میز دکو
باکوگو& شوتو¥
& از اینجا پاشو اجازه نداری اینجا بشینیفکر نکنم اینکه من کجا میشینم به تو ربطی داشته ¥
باشه& (مثل اینکه این پسره زبون ادم حالیش نمیشه) یا همین الان از اینجا پا میشی یا کاری میکنم که...
میدوریا:یهو باکوگو اومد سمتم چشماش خیلی عصبانی بود یهو از ترس سر جام لرزیدم که شوتو هم متوجه شد. باکوگو شروع کرد به داد و بیداد کردن امیدوارم شوتو رو هم مثل من اذیت نکنه اون تازه اومده به علاوه قیافش هم خیلی مظلومه حس خوبی بهش دارم.
فکر کردی ازت میترسم؟ مثلا چه غلطی میخوای¥
بکنی؟دیگه نتونستم تحمل کنم و مشتمو بالا اوردم که بزنم&
تو صورتش که یهو دستمو پیچوند و محکم انداختم رو زمینمیدوریا: همه بچه ها انگار که داشتن یه فیلم سینمایی میدیدن جمع شدن دورمون که یهو کاچان ( باکوگو) خواست شوتو رو بزنه ولی شوتو دستش رو پیچوند. حرکتش خیلییی خفن بود. کاش منم میتونستم مثل اون قوی باشم و در مقابل باکوگو از خودم دفاع کنم. ولی نمیدونم چرا وقتی شوتو کاچان رو انداخت زمین حس کردم قلبم مچاله شد. نمیدونم چرا نگران شدم نکنه چیزیش بشه شاید اگه انقدر اذیتم نمیکرد شاید میتونستیم دوستای خوبی برای هم باشیم ولی حیف...
اون نفله دو تیکه ای تقاص این کارش رو پس میده&
جلو همه بچه ها منو انداخت زمین حالا ببین چیکارش میکنم.
باکوگو شروع کرد به داد بیداد کردن که یهو شوتو برگشت سمت میدوریا و بی اهمیت به سرو صدا های باکوگو دستش رو گرفت و با خودش بردش بیرون کلاس.
&وقتی دیدم اون نفله دست دکو رو گرفته میخواستم پاشم و همونجا گردنش رو خورد کنم اخه این چه حسه مزخرفیه ( عاشق شدی خودت خبر نداری😂)حیف که دستم درد میکنه وگرنه حساب اون نفله دوتیکه ای رو میرسیدمحیاط مدرسه
دست میدوریا رو گرفتم و از کلاس آوردمش بیرون¥
وقتی باکوگو اومد سمتمون تونستم لرزش بدنشو حس کنم معلوم نبود چیکارش کرده که اینجوری ازش میترسه.
میدوریا: وای تودوروکی کون کارت عالی بود خوب حالش رو گرفتی مخصوصا وقتی دستشو پیچوندی خیلی حرکتت خفن بود همه اینارو تند تند و پشت سر هم گفت و تودوروکی از این حجم از کیوت بودن کلم بروکلی روبروش خندش گرفت و دستشو کشید روی سر میدوریا
کلم بروکلی کیوت مگه تو حرفم میزنی کل کلاس که¥
ساکت بودی الان چجوری داری مثل بلبل حرف میزنی و زد زیر خنده ولی وقتی چهره متعجب میدوریا رو دید خندش رو خورد.
اوه ببخشید اینجوری صدات کردم متاسفم اگه ناراحت¥
شدی
اون الان منو چی صدا کرد؟ کلم بروکلی کیوت؟
امم نه شوخی میکنی تودوروکی کون؟؟ لقب قشنگیه دوسش دارم
تودوروکی الان احساسی رو داشت که هیچوقت تا حالا حسش نکرده بود قلبش به شدت تند تند میزد جوری که فکر میکرد کل مدرسه میتونن صدای تپش قلبش رو بشنون
باشه پس از این به بعد کلم بروکلی کیوت صدات ¥
میکنم و شروع کردن به خندیدن و موهای میدوریا رو نوازش کرد غافل از اینکه یکی از تو پنجره داره با حرص و حسادت بهشون نگاه میکنهبچه ها خودتون بگید من میدوریا رو به کی برسونم اخرش شوتو؟ یا باکوگو؟
YOU ARE READING
ʟᴏᴠᴇʟʏ ɪɴᴇᴘᴛ(ʙᴀᴋᴜᴅᴇᴋᴜ)
Romanceمیدوریا دانش اموزش 17 ساله ای که بخاطر جثه ریزش همیشه تو مدرسه مورد آزار و اذیت و قلدری باکوگو وهم کلاسی هاش قرار میگیره.چی میشه اگه یهو باکوگو حس کنه عاشق این پسره ؟؟ دوستان این داستان یه خورده کلیشه ای و کار اول من هست پس اگه دوست ندارید و ادم ای...