How deep is your love : Calvin harris
با شوک به یونگی خیره شد و چند بار نا باور پلک زد
×اون یه پسر داره ؟
اره ای گفت و با برداشتن اسپریش از روی میز اون رو تو جیبش گذاشت
در واقع کاملا به همه حق می داد
چون هیچکس اون رو نمی شناخت
بخاطر ترس پدرش از اینکه کسی بهش صدمه بزنه هویتش کاملا مخفی بود !× فاک بهش
با شنیدن صدای تیر اندازی گفت و دستش رو سمت یونگی دراز کرد
× بهم اعتماد کن و همراهم بیا باشه ؟
با گذاشتن دستش تو دست جیمین لبخندی زد و نفس عمیقی کشید
× بدو !
با باز کردن در گفت و وارد اتاقی که نزدیک به اشپزخونه بود شد
_ چرا اینجا ؟ لعنتی همشون دقیقا رو به رومونن!
با گاز گرفتن لب پایینش برای تمرکز تفنگش رو باز کرد و با شنیدن لگدی که به در خورد اخمی کرد
_ به نظرت آخر این ماجرا چی می شه ؟؟
جیمین تیر تفنگ رو عوض کرد و نگاهی به یونگی انداخت
×هر چی که من بخوام مین یونگی چون.....
با گرفتن دست یونگی اون رو پشت خودش کشید و تفنگ رو سمت در گرفت
×تو این بازی ...
با گذاشتن دستش روی ماشه نیشخندی زد و اون رو کشید
× من همیشه برندم !
با گذاشتن دستش روی گوشش بخاطر صدای بلند تیر هیسی کشید و دستش رو روی شونه ی جیمین گذاشت
×چطوری یهو انقدر زیاد شدن
با دیدن افرادی که وارد خونه شدن گفت و با برگدونده شدنش به یونگی خیره شد
_ من دوست دا....
با قرار گرفتن انگشت جیمین روی لبش ساکت شد و با تعجب چند باز پلک زد
× ادامش نده !
ابرویی با تعجب بالا انداخت و با حلقه کردن دستش دور مچ جیمین دستش رو از روی لبش برداشت
_ چرا ؟ شاید آخرین باری باشه که می تونم بگمش!
قهقه ای سر داد و ضربه ی ارومی با اسلحه به سر یونگی زد
ESTÁS LEYENDO
game !
Fanficبا ابروی بالا رفته به مرد که چاقو رو روی گلوی کوک گذاشته بود خیره شد و قهقه ای سر داد = پس تو فکر من تو دام تو گیر افتادم ؟؟ اشک فیک کنار چشمش رو پاک کرد و موهای بلندش رو بالا داد = کاملا اشتباه می کنی من تو این بازی نه برندم و نه بازنده ! بلکه من...